ضعیف ناشده در خدمتت قوی کی شد
هلال ناشده مه کی شده ست بدر منیر؟
عنصری.
پایش به سان دامن دیبای زرّبفت دمّش پر از هلال و جناحش پر از جدی.
منوچهری.
پدید آمد هلال از جانب کوه به سان زعفران آلوده محجن.
منوچهری.
به سعادت هلال جمادی الاولی را بدید و از باغ حرکت کرد. ( تاریخ بیهقی ).قارون شوی ارچند در سوءالی
خورشید شوی گرچه تو هلالی.
ناصرخسرو.
چون سوی خورشید دارد روی خویش ماه تابنده شود خوش خوش ، هلال.
ناصرخسرو.
چو طاوس خورشید بگشاد بال زراندودشد لاجوردی هلال.
خاقانی.
با بزمت اجتماع طرب سال و مه چنانک از باده هلال لب ساغر آفتاب.
خاقانی.
مصطفی بر براق و دست مرابر هلال رکاب دیدستند.
خاقانی.
آن مه نو را که تو دیدی هلال بدر نهش نام چو گیرد کمال.
نظامی.
گر از نعلش هلال اندازه گیردفلک را حلقه در دروازه گیرد.
نظامی.
شاید اگر آفتاب و ماه نتابدپیش دو ابروی چون هلال محمد.
سعدی.
دیگر چه توقع است از ایام چون بدر تمام شد هلالم.
سعدی.
از روی تو ماه آسمان راشرم آمد و شد هلال باریک.
سعدی.
بیا که ترک فلک خوان روزه غارت کردهلال عید به دور قدح اشارت کرد.
حافظ.
ترکیب ها:- هلال ابرو. هلال منظر. هلالی. رجوع به این مدخل ها شود.
|| ماه دو شب آخر ماه یعنی بیست وششم وبیست وهفتم ، و در شبهای غیرمذکور قمر خوانندش. || آب اندک در تک چاه. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || پیکان دوشاخه. ( منتهی الارب ). که بدان شکار کنند. ( اقرب الموارد ). || مار. || مار نر. || پوست مار که می اندازد. || شتر لاغر. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || بقیه روغن که در خنور بماند. ( منتهی الارب ). || گیسوی کفش. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || گرد و غبار. ( منتهی الارب ). و گویند پاره ای از غبار. ( از اقرب الموارد ). || آنچه بدان خر را پی کنند. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || خسته خرمای خمیده. ( منتهی الارب ). || کودک خوب صورت. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || کناره سنگ آسیا که شکسته بود. || سنگ برهم نهاده. || سپیدی که در بن ناخن پیدا گردد. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). بیشتر بخوانید ...