هقم

لغت نامه دهخدا

هقم. [ هََ ق َ ] ( ع مص ) سخت گرسنه گردیدن. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

هقم. [ هَِ ق َم م ] ( ع ص ) مرد بسیارخوار. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || ( اِ ) دریا. ( از منتهی الارب ). و در اللسان به معنی دریای فراخ عمیق است. ( از اقرب الموارد ).

هقم. [ هََ ق ِ ] ( ع ص ) مرد سخت گرسنه. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

پیشنهاد کاربران

بپرس