هفت عالم

لغت نامه دهخدا

هفت عالم. [ هََ ل َ ] ( اِ مرکب ) هفت فلک. هفت آسمان :
آن بارگاه ملت ، وآن تختگاه دولت
آن روی هفت عالم ، وآن چشم هفت کشور.
شرف الدین شفروه.

فرهنگ فارسی

هفت فلک هفت آسمان

پیشنهاد کاربران

از دیدگاه فردی من، خداوند متعال حقیقی و واقعی ( یعنی خدا از دیدگاه علمی و نه از دیدگاه های اسطوره سازان، افسانه بافان، حماسه سرایان، آئین ها و ادیان و مذاهب، کلام ها و الهیات و حکمت ها و عرفان های فراوان و گوناگون دینی و فلسفه های مختلف و آزاد و منجمله خدا از دیدگاه آتئیستی ) هیچ چیز دیگری نمی باشد غیر از محیط و محتوای مجموعه بیشمار گیتی ها یا کیهان ها و یا جهان های متناهی، مساوی و موازی و در محتوای هرکدام از آنها دارای هفت سیما یا چهره و یا جمال و جلال کلی می باشد بصورت هفت سامان یا نظام کلی کوانتمی در قالب هفت عالم یا دنیا به شکل آسمان ها و زمین های هفتگانه و هرآنچه که بین آنهاست که هرکدام به یک سهم مساوی با هم و در طول هم و پشت سر همدیگر از حق به ظهور رسیدن و پیدایش و کثرت و تجربه و سپری نمودن زندگی های کلی و جزئیاتی دنیوی خاص و ویژه خویش برخوردار می باشند و آنهم هرکدام نه فقط یک یا صد و یا هزار و یکبار بلکه دقیقا به تعداد یک هفتم کلیه حلقه های زنجیره دایره وار علت و معلول و یا به تعداد یکهفتم کلیه مدارات، مراتب یا درجات فراوان تکاملی بین دو حد دنیوی یکی نهایت نقصان و امکان اخس ( یعنی اولین زندگی دنیوی در پائین ترین درجه و پله تکاملی پس از وقوع اولین مهبانگ ) و دیگری نهایت کمال و امکان اشرف دنیوی ( یعنی آخرین زندگی دنیوی در بالاترین درجه و پله تکاملی قبل از وقوع آخرین مهبانگ و بازگشت به همان آفرینش اولیه در نهایت کمال ایده آل خوبی و زیبایی، اعتدال و نظم و هماهنگی با کمیت و کیفیت بهشت برین ) . و آنهم از طریق گردش وقوع مهبانگ های هفتگانه بر اثر نوسانات خودکار و متوالی انبساط و انقباض محتوای هرکدام از گیتی ها یا کیهان ها و یا جهان های متناهی، مساوی، موازی و بیشمار در چارچوب طرح مطلق آفرینش و بر اساس قوانین جاودانه و آئین نامه های اجرایی ثابت و پایدار و تغییر ناپذیر آن. هفت عالم یا دنیا به شکل آسمان ها و زمین های هفتگانه و هرآنچه که بین آنهاست در ظهورات یا پیداش های متوالی در طول این سفر دایره وار دنیوی، مقطعی، نزولی و صعودی بین دو بهشت برین متوالی یعنی بین مبدء و معاد حقیقی و واقعی ( یعنی از دیدگاه علمی و نه دینی ) همیشه پنج تا روحی روانی خواهند بود با بذر قابل رشد مادی و دوتا مادی روانی با بذر قابل رشد روحی. حرکت نوسانی ( و نه حرکت جوهری ملاصدرا ) در محتوای هرکدام از جهان ها به خود خدا تعلق دارد بهمراه اجزاء و هدف این سفر های دایره وار و مقطعی همیشه بازگشت به حالت بهشت برین می باشد و نه با هدف رجعت یا بازگشت به خدا و شرکت انسان در دادگاه عدل الهی بر اساس حکمت های موسائی و ایسائی و محمّدی. آیه قرآنی《 کما بدائکم تعودون 》 یعنی بازگشت به همان آفرینش اولیه و نه اینکه بسوی او باز می آیید. نتیجه کلی اینکه از دیدگاه فردی من ( قبلا با نام استعاری قندی و سهیلا و . . . . ) ، بینش، باور و تصویر دینی به شکل《 دنیا - برزخ - آخرت 》نمیتواند حقیقت داشته باشد، زیرا پایان عالم یا حالت برزخ ؛ معاد و وقت برپائی قیامت کبری و فصل برداشت محصول در آخرت نمی باشد بلکه تولد دوباره در همین دنیا در مداری برتر. این دنیا به شکل این آسمان و زمین و هرآنچه که بین آنهاست در طول این سفر دایره وار و مقطعی همیشه پس از وقوع مهبانگ های هشتم در یک درجه تکاملی برتر از قبل از نو آفریده میشود. و عوالم یا دنیا ها به شکل آسمان ها و زمین های هفتگانه هرکدام دارای عالم یا حالت برزخ خاص و ویژه خویش می باشند. انبیاء و اولیاء دینی در اعصار مختلف باستان چون به راه و روش و چگونگی رجعت یا بازگشت خود و هر کدام از افراد انسانی به رحم مادر و بیداری و تولد دوباره در این دنیا در مداری برتر علم و آگاهی نداشته اند و یا به بیانی دیگر نتوانسته اند که این مسیر دایره وار بسوی گذشته را کشف و شهود نمایند، لذا مسیر حرکت انسان بسوی کمال را بصورت یک خط مستقیم از دنیا به ایستگاه میانی برزخ و از آنجا بسوی آخرت پنداشته و بر بازگشت ناپذیری آن مُهر و موم تاکید گذاشته اند طوریکه آیندگان بویژه پیروان آنان در باره به خود شک و تردید راه ندهند و از طرفی دیگر رجعت یا بازگشت به این دنیا را به عده ای از افراد انسانی اختصاص داده اند، فوجی از موئمنین پشت سر ایسا و مهدی و گروهی از مشرکین مخالف آنان.
...
[مشاهده متن کامل]

در این زمینه حقیقت ژرف تر و برتر اینست که هیچکدام از افراد انسانی پس از مرگ به هیچ وجه من الوجوه نمی توانند در این دنیا به ظهور و پیدایش برسند، مگر و فقط مگر از طریق یا راه تولد دوباره از مادر در همین دنیا. دو انسان خوب و شریف و بزرگوار مانند ایسا و مهدی هم از این قاعده و قانون سفت و سخت و بی چون و چرای خدائی ( الهی ) مستثناء نمی باشند.
پدیده رجعت یا بازگشت به آشیانه گرم و امن مادری از دیدگاه پیشینیان منجمله انبیا و اولیا دینی و انسان های امروز و آینده، شاید پر از راز و رمز و معنا ( یا بی معنائی ) ، معجزه آسا، سحر آمیز و جادوئی و افسون کننده، باور نکردنی و امکان ناپذیر به نظر میرسیده و میرسد. اما در چارچوب طرح مطلق آفرینش و بر اساس قضا و قدر خدائی ( الهی ) نه تنها امکانپذیر بلکه حتا لازم، ضروری و اجتناب ناپذیر می باشد با هدف انجام جهش ها یا پرش های فراوان تکاملی از مدارات پائین تر به مدارات برتر و آنهم نه بر روی یک مسیر مارپیچی یا فنری شکل از پائین بسوی بالا ( یا از زمین بسوی آسمان ) بلکه دایره ای شکل در سر جای خود یعنی در درون ظرف نگهدارنده محتوای کیهان یا جهان یعنی مکان مطلق و بیمکانی مطلق ( هر دو ابعاد خدا ) بر رویهم با ماهیت های معکوس و کمیت های مساوی. به قول حافظ شیرین سخن:
ندانم آن چیست در درون من خسته دل
که من خموشم و آن در فقان و در قوقا /

جهان فانی و جهان باقی
سعدی پاکزاد گویا در انزوای خیال خطاب به بزرگان دینی عصر خویش در گفتگوی خود با خود چنین فرموده است:
صحبت یاران عزیز حاصل دور دست بقاست
یک دم دیدار دوستان به هر دو جهان بهاست
...
[مشاهده متن کامل]

من از مطالعه متون بالا به این نتیجه میرسم که جهان فانی و باقی هر دو یک واحد می باشند و ریشه دوگانگی آن فقط در تفکر برخی از بشر است که تاکنون رشته رهائی از این دوئیت را به دست نیافته است. از این متون می توان غیر از نتیجه بالا نتایج دیگری را به شرح زیر استخراج نمود:
جهان منظوم به نظم عینی و عِلی که در آن زندگی می کنیم ، شش جهان دیگر را بصورت غیبی؛ پنهانی و نا مرئی را در باطن خود دارد. این شش جهان بصورت استعداد ؛ توان و قوه محض موجودند و جهان فعلی با طبیعت مادی و روحی خود در قالب ها و نظم های جزئی و کلی نمی توان جهان های پنهانی را به ظهور برساند. بنا بر این هر کدام از این جهان ها به امکانات؛ شرائط و زمینه های مادی و روحی منحصر به فرد خویش نیاز مندند که از حالت استعداد و توان و قوه محض به فعلیت در آیند و جوهر خود را به نمایش گذاشته و به شکوفائی برسند. علائم ؛ آثار و نشانه های وجود داشتن شش عالم غیبی اشاره شده، طوریکه از بررسی متن ها حاصل میگردد، فقط در ساختمان روان انسان قابل شهود و کشف می باشند و در بقیه بخشهای طبیعت قابل کشف نیستند. این شش عالَم با الهام گرفتن از متون بالا هر کدام به ترتیب و نوبت طی مه بانگ های متوالی به ظهور خواهند رسید و همه افراد انسانی در وجود و با وجود خود آنها را تجربه خواهند کرد و از این طریق سیر و سلوک و سفر خود را پله به پله ؛ گام به گام و مرحله به مرحله به سمت رسیدن به صفات مطلق خداوند انجام خواهند داد بدون اینکه ذره ای بتواند به میل و اختیار خود از اطاعت از آن سر پیچی نماید و ادعا نماید که او نمی خواهد به هدف و مقصد برسد و متعاقب ادعای خود راه دیگری را انتخاب نماید.
نتیجه دیگری که میتوان گرفت این است که:
پدیده درد آور و تلخ مرگ یک واقعیت ضروری است که این زندگی به پایان برسد و زمینه ظهور زندگی های بعدی فراهم گردد. بنا براین پدیده مرگ به معنای فنا پذیری زندگی و موجودیت انسان نیست، بلکه مرگ دریچه تنگی ست که از گذرگاه آن هر فرد انسانی پَرِش خود را به عالَم دیگر انجام می دهد. در یکی از متن ها فاصله زمانی این پرواز را پس از لحظه مرگ تا لحظه ظهور
در جهان بعدی برای فرد فوت شده را برابر با طول یک نبض؛ یک بار تپش قلب؛ یک دم و یک باز دم ریه ؛ یک بار به هم زدن پلکان چشم و سر انجام یک آه کشیدن و یا تقریبا یک ثانیه برابر پنداشته شده است. طوریکه پیداست نظریه خیالی بالا از اصل تکرار خسته کننده جاودانه و جاودانگیِ تکرار نیچه پیروی نمیکند، بلکه القاء کننده این ایده است که عالَم های بعدی تکامل عالم فعلی میباشند و نه تکرار جاودانه آن. بنا بر این معاد جسمانی و روحی را نه تنها در خیال به طور عینی مشاهده می کند، بلکه آنها را به کمال می رساند و آنها را به حق تعالی می سپرد!
طوریکه می دانیم عارف بزرگ فارسی زبان عطار نیشابوری سفر مرغان راه در قله قاف به پایان می رساند و در آنجا عصای عرفانی خود را به دست مولانا می سپارد که فوج سالکان و سلوکان و ره روان طریقت را به درگه برساند که در آنجا با وجود خود و در وجود خود در یابند که کلمه خداوند یک وَهم بیش نیست و خداوند حقیقی و واقعی جمیع ذوات و افراد می باشد و این ذات ها و افراد پس از جدائی از کمون ها و جمعیت های آسمانی و ورود به حیطه محدود مادی و روحی و در آمدن در قالب ملل و جوامع زمینی ، تا کنون مثل نَی از درد جدائی می نالند و می سوزند.
سی عدد مرغ عطار با پر و بال خویش در یافتند که سیمرغ واحد افسانه ای بیش نیست و وجود خارجی ندارد و در قله قاف آشیانه اش خالی است!
عطار به مرغان و رهروان راه خویش می فرماید :
تو خود گم گرد در آن توحید این بود
تو گم کردن کم کن تفرید این بود.
بیت اول نمایان گر رسیدن از کثرت به وحدت است و بیت دوم از وحدت به کثرت را به نمایش می گذارد. در این روند سیر و سلوک عارف اختیار انتخاب راه را به ره رو سپرده است که به صلاح و دلخواه خویش خود را گم کند و به لقاالله ملحق شود و از طرف دیگر در جه گم شدن خود را کاهش دهد و پشت به لقاالله نموده و از او جدا شده و دوباره به فردیت خویش باز گردد. به این معنا که خداوند باریتعالی دینی در این دخل و تصرف افراد نقشی بازی نمی کند و ریش و قیچی را به دست انسان سپرده انسان سپرده است که طبق میل خویش با تزکیه نفس هر چه دوست داشت به بُرد و قیچی کند. عروس و داماد مال خویش و جشن عروسی هم مال خویش.
طوریکه از مستندات عهد و پیمان قدیم می دانیم، موسی در پایان سفر دور و دراز خود، روی کوی سینا ، عصا و قبای خود را به یزووا برده آزاد شده سپرد که قوم یهود را به سر زمین موعود رهسپار نماید و آنرا بین دوازده نحله یعقوب تقسیم کند.
گویا قندی پس از اقامتی کوتاه در قله قاف و مشاهده تحویل دادن عصا و قبای بزرگان دین و عرفان اکتفا ننموده بلکه سی عدد مرغ عطار را به سیمرغ خیال تبدیل نموده و آنرا به پرواز در آورده که از ورای دشت ها و تپه ها و دره ها و وادی ها و قله های صعبلعبور روان انسان خزائن و گنجینه های غیبی و پنهانی را با چشم های عقابی و تیزبین خود کشف و با منقار آهنین آنها مثل دانه به چیند و پیش صاحب خیال بر گردد و آن گوهر و جوهر ها را در نزد او جهت مشاهده و بر رسی روی زمین به چیند. البته صاحب خیال در حین پرواز سیمرغ خیالی بیکار ننشته است بلکه خر عقلی مولانا را که با رویئت عشق در گل فرو رفته و خوابش برده بود، از خواب بیدار کرده و چهار تا پای اورا شتسته و رُفته و سپس مقداری اغذیه و اشربه لذیذ و گوارا به خورانده و نوشانده که انرژی بگیرد و مثل سابق ( قبل از رویئت عشق )
حال دار شود و قابلیت سواری داشته باشد و بر پشت خود بتواند صاحب خیال و سیمرغ را به درگه متحمل شود.

با سلام و درود خدمت وِنوس و قمر که هردو یکی پس از دیگری بدون اطلاع قبلی و سر نزده و ناگهانی وارد میدان اندیشه گردیدند و رشته سخن و خیال را از دست ما ربوده و توجه ما را به سمت سنت اقتباس از بزرگان شعر و عرفان معطوف نمودند و خود نمونه هایی را به نمایش گذاشتند.
...
[مشاهده متن کامل]

با پوزش از حظور آنان در اینجا بی طرفانه در ابیات آنان دست برد میزنم و به محتوا و قالب آنها شکل و شمایل دیگری میبخشم که امیدوارم این دست برد گستاخانه مرا به بزرگواری خود ببخشایند.
مسیح و مهدی و خمینی
اولی زِ قوم یهود و دومی از اقوام رُم و عرب،
هر دو هم روح و هم روان و هم جانند،
سومی زِ اقوام ایران جلوه و نور دیدگان و دَم جانان آنان،
سهیل و زهره و وِنوس و قمر و قندی هر پنج زِ شرق و زِ غرب،
وَز مشیت ازل در طرح خلقت تاکنون و تا قیامت در پی آنان.

با پوزش از وِنوس بابت عجله آن در طلوع کردن ناگهانی در افق مدار اندیشه و تابش فیض هنری خود در خلال فرج اول یا دوم .
از قدیم و ندیم قول بر این بوده است که عجله کار شیطان بوده و صبر از فیض و رحمت و توجهات اللهی.
...
[مشاهده متن کامل]

با اجازه در اینجا یک بیت شعرک را که وِنوس به رسم اقتباس از مولانا در وصف سنایی و عطار سروده بود، به شرح زیر اصلاح نمایم:
مسیح و مهدی اولی زِ قوم یهود دومی از اقوام عرب، هر دو روح و روان اند،
و سومی خمینی زِ اقوام ایران جلوه و نور دیدگان آنان،
سهیل و زهره و وِنوس و قمر و قندی زِ مشیت ازل در طرح خلقت تا کنون در پی آنان.

مسیح و مهدی روح اند و خمینی جلوه و نور دیدگان آنان،
سهیل و زهره و وِنوس و قندی زِ ازل در طرح
خلقت در پی آنان.
با سلام و درود فراوان،
در ادامه بحث عوالم هفتگانه، امروز مفاهیم انتظار و غیبت را مورد توجه قرار میدهیم و ضمن اشاراتی کوتاه و مختصر ، سعی میشود که نوع و طول زمانی آنها را تعیین کنیم.
منظور من انتظارات و غیاب های کوتاه مدت روزانه و هفتگی و ماهیانه و سالانه نیست که هر فردی در طول زندگی خود با آن مواجه است، بلکه انتظارات و غیبت های کلی که آنها را میتوان به دو قسمت و یا دو بخش دسته بندی نمود که یکی در حیطه فعالیت های روانی و در ضمیر یا بخش نا آگاه و غیر ارادی قرار دارد و دیگری در حیطه فعالیت های روحی و در بخش یا ضمیر آگاه و خود آگاه صورت میگیرد. اولی باطنی و ذاتی است و دومی بیرونی و آشکار و البته آشکار برای خود و می توان در صورت ضرورت آنرا پنهان نگاه داشت.
...
[مشاهده متن کامل]

فرد انسانی در اصل در انتظار چه چیزی به سر می برد ؟
چه چیز مهمی برایش غایب است که در انتظار ظهورش می باشد؟
این دو سوال مربوط به حیطه فعالیت روانی اند که در این جا کو شش خواهم نمود که در حد توان تخیلی خود پاسخی روشن و بدون ابهام حد اقل از دیدگاه خودم و در خور انتظار خودم به آن ها بدهم و خودم و خواننده را گیج ننمایم. زیرا هدف نهایی بحث، بررسی واقعیت و حقیقت و تطابق این بر آن و یا آن بر این.
هر فرد انسانی به طور ناخودآگاه و در عمق باطن خود در انتظار ملاقات خویش میباشد و این خویش، آن روی سکه است که بر خلاف این روی سکه در انظار غایب است. قبلا اشاره کردم که در وجود انسان قوه های محض موجودند که در انتظار و نوبت به فعلیت در آمدن نشسته اند و قالب های جزئی و کلی طبیعت فعلی به ظهور آنها اجازه بروز و خود نمائی و رشد و شکوفائی بطور مستقل نمیدهد. این قوه ها طوریکه قبلا اشاره کردم به امکانات و شرائط مادی و روحی و طبیعت و محیط زیست خود نیاز مند اند و انسان نمی تواند این امکانات را ایجاد نماید و ایجاد آنها در انحصار طبیعت و آنهم بر طبق مشیت ازلی است.
انسان می تواند در آن دخل و تصرف صورت دهد و به طور مصنوعی شرایط اندکی را فراهم نماید، اما انسان نمی تواند بدن یک مرد را به بدن یک زن و بالعکس تبدیل نماید. قوه های محض درونی به نوبت و پشت سر هم طبق قانون طبیعی و ازلی به فعلیت در خواند آمد.
یک فرد مذکر در طول زندگی خود در انتظار ملاقات با مونث خویش که در وجود او به عنوان غایب و بصورت قوه محض نامرئی و پنهان وجود دارد، به سر می برد و تا کنون به سطح آگاهی از آن نرسیده است. و بالعکس:
یک فرد مونث در طول زندگی خود در انتظار ملاقات با مذکر خویش که در وجود او به عنوان غایب و بصورت قوه محض نامرئی و پنهان وجود دارد، به سر می برد و تا کنون به سطح آگاهی از آن نرسیده است.
قبلا اشاره شد که این طبیعت و این دنیای مادی و روحی در پایان زمان ابد خاص خود از راه عبور از آتش بسیار سوزان و داغ و جهنمی مه بانگ بعدی به حیاط خود خاتمه خواهد داد و وارد عالم دوم خواد شد. ( در اینجا به لحاظ مقایسه می توان تصور کرد که داغی و سوزندگی جمیع آتشکده های جهنم به اضافه داغی و سوزندگی عمیق ترین و مرکزی ترین آنها یعنی آتشکده درک که داغ ترین آنها می باشد، در مقابل آتش مه بانگ همگی سر تعظیم و صغیری فرو آورده و وجود خودر ا فدای آن می نمایند و از خیر وجود خود می گذرند ) .
در عالم محسوسات و طبیعی و روحی بعدی، روی سکه عوض میشود و به شرح زیر:
در این زندگی دیدیم که در وجود یک فرد مذکر ، یک قوه محض و غایب مونث وجود داشت که فرد ناخودآگاه در انتظار ملاقات او به سر می برد.
در عالم و زندگی دوم خود طبیعت با دخل و تصرف انحصاری خود، شرایط و امکانات مادی و روحی جهت ظهور و به فعلیت در آمدن آن شخصیت غایب را فراهم نموده است و مذکر این زندگی را به مونث واقعی آن زندگی بدل نموده و مذکر زندگی اول در زندگی دوم فرد مورد نظر به صورت قوه محض در می آید و در باطن آن مونث خودی به آن روی سکه تبدیل شده و نقش غایب را به عده می گیرد و آن زن در زندگی دوم در طول زندگی خود در انتظار مذکر خویش زندگی دوم خود را سپری خواهد نمود.
طول زمان انتظار:
فاصله زمانی بین دو مه بانگ متوالی؛ و طول زمانی یک ابد خاص با هم برابرند و آن خود برابر است با فاصله زمانی بین لحظه مرگ و لحظه تولد در زندگی و عالم بعدی. البته طول انتظار و غیبت در دو عالم اول و دوم با هم برابرند و هر دو کوتاه تر از طول انتظار و غیبت در عالم سوم و چهارم و الا آخر.
نوع دوم انتظار و غیبت:
که از طریق تقلید و باور و ایمان در آگاهی انسان از بیرون وارد میشود و فرد از طریق پیروی آگاهانه یا چشم و گوش بسته در انتظار موعود غایب، زندگی خودرا می گذراند و از آن طریق به معنا دار بودن و هدف داشتن زندگی خود امیدوار میشود. مسیحیان در انتظار ظهور مجدد مسیح می باشند که در یک روز ( که امروز نمی توان آنرا تعیین کرد ) بر خواهد گشت و حکومت آسمانی پدر خویش را روی زمین بر قرار خواهد نمود و به فقر و بدبختی و جنگ و بیماری و. . . . پایان خواهد داد و صلح و صفا و عشق و نوع دوستی و . . . . را برقرار خواهد کرد.
شیعیان دوازده امامی در انتظار ظهور مهدی موعود که در حال حاظر در غیبت کبری به سر می برد، به زندگی خود مشغولند و بر این امیدند که در یک روز ظهور خواهد کرد و پس از بر قراری یک حکومت موقتی عدل و داد در پهنه کره زمین ، به شهادت خواهد رسید و پس از مرگ او روز قیامت بر پا خواهد شد. طبق باور مسیحیان و شیعیان مسیح و مهدی هر دو در روی کره زمین هستند و بصورت غیبی زندگی می کنند. اما روز و مکان خود را به پیروان خود ابلاغ ننموده و آنهم به این دلیل که خود آنها از آن آگاه نبوده و اطلاع در مورد آن را به خداوند سپرده اند.
اما طبق باور و تصویر خیالی من هر دو آنها بر اساس میل باطنی خویش در عالم دوم ظهور خواهند نمود و طول انتظار و غیبت آنها هم دقیقا تعیین گردید. اما ظهور مجدد آنها در این عالم به بخش ایمان و باور تعلق دارد و زمان و مکان آن در حیطه معجزه قرار داشته و توسط انسان غیر قابل تعیین.

در باب طنز!
اگر فروید ؛ یونگ ؛ آدلِر و فرُم پدران و بنیانگذاران روان کاوی و روانشناسی تحلیلی و فردی و اجتماعی خطه غرب با تصویر ذهنی و خیالی عالم های هفتگانه آشنا میشدند، جملگی قلم و کاغذ را روی میز کار خود کنار گذاشته و به آواز خواندن و رقص و سماء و پایکوبی مشغول میشدند. بسان مولانا که با دیدن شمس و شنیدن اولین کلام او به شیدایی رسید و دست از زندگی سابق خود شست. گویا با چشمان خود ذره ای از وجود حق تعالی را به عینه به رویئت کشیده باشد که تحت تابش شدید آن وجودش به لرزه درآمده و برق آسا نظم قبلی فرو پاشیده باشد و در لحظه بعد به نظم جدید و عالی تری رسیده باشد!
...
[مشاهده متن کامل]

در بحث امروز خود سعی می کنم به سوالاتی پاسخ گویم که ممکن است برای هر کسی مطرح باشد. آیا غیر از عالم طبیعت و دنیای محسوسات که هم اکنون شاهد آن هستیم و زندگی انسان و همه موجودات در آن جاریست و مصالح تشکیل دهنده آن شامل جرم و انرژی و زمان و مکان نسبی مباشند، عالم دیگری هم وجود دارد؟
...
[مشاهده متن کامل]

پاسخ قطعی من " نه" می باشد. هیچ عالم دیگری غیر از عالم طبیعت وجود ندارد. قبلا در تشریح مختصر جهان ها گفتیم که این جهانی که در آن وجود داریم، تنها جهان موجود نیست بلکه مجموعه وسیعی از جهان ها وجود دارد که از طریق علوم تجربی وجود آنها را نمی توان اثبات نمود بلکه فقط از طریق تصویر سازی خیالی. اما با این حقیقت هم آشنائی داریم که خیال اگر از واقعیت جدا شود و تار و پود های خودرا از آن قطع کند، آنگاه به ابهامات و اوهامات خواهد رسید و در آن حالت بخش محض گرای خرد و عقل انسانی آن اوهامات را حقیقت نهائی خواهد پنداشت. لذا در بررسی و شرح عالم های هفتگانه نهایت توجه ام این بوده است که در هیچ لحظه واقعیت را نا دیده نگیرم.
طبق باور و دانش اندک من، شاه راه اصلی شناخت خداوند شناخت طبیعت می باشد و شناخت های حِکمی و فلسفی و عرفانی و و حیانی راه های فرعی و همراه را شامل می شوند. هگل فیلسوف آلمانی در اثر معروف خود به نام علم منطق که خود آنرا بطور غیر مستقیم کالبد شکافی خداوند می نامد، بر این باور است که کلیه علوم راه و روش هایی اند که از طریق آنها خداوند خود را دوباره شناسایی می نمایند و در صدد رسیدن به شناخت مطلق اولیه خود می باشد که قبل از خلقت دنیای مادی از آن برخوردار بوده است. طوریکه می دانیم فلسفه هگل را فلسفه وحدت می نامند. از طرف دیگر همچنین آشنایی داریم که عرفان ایران طبیعت و دنیای مادی راه جلوه حق و صفات و اسماء اللهی می پندارد. در عوض هگل خداوند و طبیعت و دنیای مادی و محسوسات را ظهور خود خداوند در قالب مادی می پندارد و متعاقب این پندار ، روح و ماده را هردو یکی پنداشته و بر این باور است که از لحاظ ارزش و تقدس یکی بر دیگری برتری نداشته و هر دو از یک اصالت وجودی بر خوردار می باشند. به نظر من فلسفه و باور هگل به صورت غیر مستقیم یک تعریف و تفسیر جدیدی از آیه قرآن به نام " لا اله الا الله " ارائه می دهد که به حقیقت و واقعیت نزدیک تر از تعریف و تفسیر ی که تا کنون می شناسیم. " غیر از خدا خدای دیگری وجود ندارد " . در خود آیه کلمه خداوند یک بار آمده است و " اله " به معنای خداوند نیست بلکه به معنای " هیچ چیز دیگه ای " . بنا براین تعریف و تفسیر صحیح آن این است که غیر از خداوند هیچ چیز دیگه ای وجود ندارد. و این تفسیر جدید خود حاصل بررسی دقیق مفهوم بی نهایت میباشد که هیچ چیزی خارج از بی نهایت نمی تواند وجود داشته باشد و آنهم به این دلیل ساده که بی نهایت از آنجایی که نهایت ندارد ، ضرورتا نمی تواند خارج هم داشته باشد. نتیجه اینکه خدای دینی و بینهایت فلسفی هر دو یکی اند. اگر طبیعت را جدا از خداوند به پنداریم و یا خداوند را محیط بر طبیعت و این را محاط بر آن به پنداریم ، آنگاه خداوند را به یک نیمه بی نهایت تبدیل کرده ایم و اصل بینهایت بودن و واحد بودن خداوند را نا خود آگاه ( و شاید در بعضی موارد خود آگاه ) رد کرده ایم. معروف است که شاگردان از افلاطون می پرسیدند که آیا فضله پرندگان هم می توانند جلوه بخشی از خوب خوبان باشند. گویا افلاطون با شنیدن چنین سوالاتی ، آه می کشید و از پاسخ گویی به آن ها خود داری می نمود.
طبق باور من خداوند دارای دو بخش مطلق و نسبی است. بخش مطلق تغییر ناپذیر و بخش نسبی مشمول حال تغییر و تحولات دائمی می باشد. زیبائی و خوبی و دانش و قدرت مطلق خداوند، در بخش نسبی هم وجود دارند، اما بصورت محدود و دارای اندازه و مقدار و نسبت. به طور مثال: روح و ماده موجود در طبیعت مشتق از روحیت و مادیت مطلق خداوند اند که مصالح خلقت را تشکیل می دهند و قابل تغییر و تحول و تحرکند. اما روحیت و مادیت مطلق، ثابت بوده و غیر قابل تغییرند. نتیجه ای که میتوان گرفت این است که خداوند چیزی دیگه ای نیست غیر از مجموعه جهان های مادی و معنوی. جهان های مادی که در همه آن ها همین طبیعت موجود در این جهان بطور مطلقا همسان و یک سان محتوای آن ها را تشکیل میدهد، همیشه در طول یک مقطع زمانی خاص از لحاظ تعداد محدود بوده، اما این محدودیت عددی ثابت نیست بلکه بطور همیشگی و دائمی و یا بصورت جاودانگی در پهنه بی نهایت در حال افزایش خواهد بود، مگر اینکه خداوند در طرح مطلق اولیه خود تصمیمم دیگری از پیش گرفته باشد. گسترش تعداد جهان های مادی بستگی به خلقت جهان های معنوی دارد و اگر خداوند در دانش و قدرت و طرح مطلق ازلی و اولیه خود از پیش تعیین کرده باشد که خلق جهان های معنوی در لحظه ای خاص پایان یابد، متعاقب آن تعداد جهان های مادی هم خود بخود طبق امر ازلی برای همیشه محدود باقی خواهد ماند.
نتیجه اینکه هیچ چیز دیگری غیر از جهان های مادی و معنوی وجود ندارد و این ها هیچ چیز دیگه ای نیستند، غیر از خود خداوند. محیط یا چهارچوب و یا مرزهای جهان ها که مطلقا برابر و یکسان میباشند، بخشی از مطلقیت خداوند را تشکیل میدهند. زمان این مکان های مطلق ، مطلقا ساکن و غیر گذر است و مقدار آنها را می توان صفر پنداشت و یا بی زمانی.
در برسی جزئی عالم های هفتگانه دیدیم که این عالم طبیعت در وجود خود دارای قوای محض و بالقوه می باشد که قالب فعلی طبیعت اجازه بروز و ظهور و به فعلیت رسیدن و شکوفائی را به آن قوه ها نمی دهد و آن قوا جهت به فعلیت در آمدن، به زمینه ها و شرائط و امکانات مادی و روحی مستقل و خاص خود نیاز مند می باشند و آن شرایط و زمینه ها و امکانات در عالم های بعدی، طبیعتا و ضرورتا بطور مستقل و متوالی ایجاد خواهند شد که با چگونگی انجام و اجرای آن در بالا بطور اختصار و فشرده آشنا شدیم.
ماهیت یا ذات یا نفس انسان از جنس روح و ماده نیستند بلکه از جنس تصورات ذهنی خداوند که توسط خود انسان غیر قابل دسترسی بوده و بنا براین خدشه ناپذیرند. بنیاد اساس و مرکزیت ماهیت وجود انسان امیال جنسی باطنی بصورت هم جنس و غیر هم جنس و علاقه و عشق حاصل از آن می باشد که در قالب زوج های بنیادی و خودی به صورت مذکر - مذکر ؛ مونث - مونث و مذکر - مونث بصورت قوه های محض در وجود مادی و روحی انسان قرار دارند و هر کدام به نوبه و ترتیب در عالم های بعدی بطور مستقل به فعلیت در خواهند آمد.
قلب انسان به سعادت و عشق احتیاج دارد، اراده و خواست انسان استقلال و کمال را می جوید و عقل انسان در صدد وصول به حقیقت کلی است. در قالب محدود طبیعت فعلی ، قلب و خواست و عقل انسان نمی تواند یک باره به آن چه را که آرزو دارد برسد، اما به همه آرزوهای خوب و مثبتش خواهد رسید.
زوجیت به صورت زوج های بنیادی و خودی بالا ترین نوع زوجیت می باشد و عشق و علاقه آن ها به همدیگر با لا ترین نوع علاقه و عشق. نیم زوج های بنیادی و خودی همان طور که به همدیگر عشق می ورزند، به همه نیم زوجهای بیگانه و غیر خودی بطور یکسان عشق خواهند ورزید. عطش آن عشق و علاقه هیچ وقت به سردی و کدورت و بیزاری گرایش پیدا نمیکند. و آتش آن، داغ و سوزان نبوده بلکه خنک و ملایم و دل انگیز بوده و نسیم خنک و جان نواز آن در تمامی تار و پود های عالم هفتم و نهائی بطور عینی و جاودانه خواهد وزید.
اندیشمندان بزرگ دینی ایرانی در حیطه حکمت و فلسفه و عرفان در بخش هستی شناسی ، موجودیت انسان را مورد توجه خود قرار داده و بر اساس شناخت ابعاد وجود این موجود پیچیده ، تصاویر ذهنی و خیالی خود را در مورد مراتب عالم شکل دهند و با اتکا به کلام خداوند ، ابلاغ شده از طریق آیات قرآن، در حقیقت داشتن تصاویر ذهنی و خیالی خود، شک و تردیدی به خود راه ندهند.
عالم های سه گانه و چهار گانه که حاصل تطابق تصاویر ذهنی و خیالی آن بزرگواران با آیات قرآن که از طریق استدلال و ارائه دلیل و برهان عقلی و منطقی ایجاد شده، می باشد، طبق باور این بنده ناچیز و حقیر و فقیر و سبک روح ، با واقعیت تطابقتی ندارند. در پایان با بیتی شعر از شاعر و حکیم و عارف بزرگ فارسی زبان کلام خودرا خاتمه می دهم که گوید:
غلام آن سبک روح ام که سر بر من گران دارد
جوابش تلخ و پنداری که شکر زیر زبان دارد.

با سلام و درود فراوان
و به حق چیزهایی که تا کنون شنیده و دیده نشده و هنوز در دل ها راه نیافته و اگر راه یافته تاکنون به بیرون نفوذ نکرده.
اشاراتی کوتاه به عوالم هفتگانه:
فاصله بین یک موجود در این جهان و همان موجود در جهان های همسایه برابر است با فاصله بین مراکز دو جهان همسایه و آن برابر است با قطر یکی از جهان ها. این فاصله برای تمام ذرات و موجودات موجود در یک جهان و همسانها ی خودی آن ذرات و موجودات در جهان های همسایه یکی می باشد. این فاصله یک ثابت پایدار و جاودانه می باشد که خداوند در طرح عظیم خلقت آنرا از پیش تعیین نموده است و تا امر خداوند تغییر نکند این ثابت هم تغییر نخواهد کرد. موجودات یک جهان به دو دلیل هر گز نمی تواند دوقلوهای خودی خودرا در جهان های دیگر ملاقات و یا زیارت نمایند. اول اینکه اگر یکی ازین موجودات در یک جهت و در یک نقطه به مرز جهان خود برسد، همه دو قلوهای او هم در جهان های خود به همان مرز و مکان می رسند و فاصله آنها برای همیسه برابر با قطر جهان بوده و خواهد بود. دوم اینکه چارچوبهای جهان ها مکان مطلق بوده و عبور از آن برای موجودات بر طبق امر خداوند برای حفظ نظم جاودانه محتوای جهان ها غیر مقدور. آیندگان ممکن است که به این فکر و خیال بیافتند و نامی را برای آن ثابت جاودانه دست و پا کنند و احتمالآ آنرا " ثابت قندی " به نامند و به همراه آن قندی را در حافظه تاریخ جاودانه نمایند!
...
[مشاهده متن کامل]

به نام و یاری خدای شنوا و دانا و سلام و درود فراوان امروز با برسی اختصاری جزئیات عالم هفتم افسانه هفت عالم را به پایان می رسانم.
قبل از آن بابت اشتباهات انشائی و املایی و لغوی و دستوری در متون پیشین از خواننده عزیز خواهانم که آن خطاها را به بزرگواری خود بر من ببخشاید. قبل از پرداختن به موضوع اصلی لازم میدانم که چند نکته را بیان دارم که مربوط به همه عوالم هفتگانه به طور عمومی است.
...
[مشاهده متن کامل]

جمعیت جوامع انسانی در زندگی دوم تا چهارم برابر با جمعیت زندگی اول خواهد بود، طوریکه در زندگی دوم نه یک انسان به جمعیت کل اضافه خواهد شد و نه یک انسان از آن کم خواهد گردید. جمعیت جوامع در زندگی پنجم و ششم و هفتم دو بار جمعیت زندگی اول خواهد بود. این اعداد ثابت و جاودانه باقی خواهند ماند و در علم و دانش ازلی و طرح عظیم و مطلق خلقت، خداوند آنها را از پیش تعیین نموده است و تا به ابد تغییر نخواهند یافت.
این هفت عالم در چهارچوب و مکان مطلق مجموعه جهان های مادی که تا کنون خلق شده اند بطور مطلقا یکسان سیر نزولی و صعودی خود را به امر خداوند و از طریق مکانیزم خودکار انقباض و انبساط زمانمکان نسبی موجود در مکان مطلق جهان ها تا پایان زمان ابدی طی خواهند کرد و آنهم با نظمی مطلق. سیر نزولی جهان های معنوی و ازلی و تبدیل آنها به جهان های مادی و ابدی هرگز به پایان نمی رسد، اما زمان ابدی نزول و صعود جهان های ابدی یک روزی در آینده های بسیار طولانی و دور دست به پایان خواهد رسید.
هدف ؛ مقصد و مقصود حرکت و سیر و سلوک زندگی انسان رسیدن به خود خداوند نیست بلکه رسیدن به صفت مطلقیت خداوند است و مطلقا امری غیر مقدور. ما بطور جاودانه در وجود خداوند هستیم و نیازی به رسیدن به اورا نداریم، نیاز ما این است که به سطح زیبائی و خوبی و دانش و قدرت خداوند برسیم.
ضمننا در این تصویر ذهنی و خیالی عوالم هفتگانه در چهار چوب یک جهان بصورت لایه لایه و طبقه طبقه به طور همزمان روی هم قرار ندارند، یکه همگی یک عالمند که طریق سیر صعودی به هم تبدیل شده و هر بار با کیفیتی دیگر و برتر به ظهور می رسند و سیر نزولی یک باره صورت میگیرد به این ترتیب که عالم هفتم پس از پایان حرکت خود به عالم اول نزول میکند و نه اینکه اول به عالم ششم و سپس پنجم و الا آخر.
در عالم هفتم همانند عالم پنجم و ششم، توجه افق میل جنسی انسان به سمت درون و خویشتن و نه مثل زندگی های اول تا چهارم به سمت بیرون و غیر و یا دیگر ، منعطف است و اما نه بصورت زندگی پنجم و ششم هم جنس بلکه غیر هم جنس بصورت مذکر و مونث یا نر و ماده یا زن و مرد.
مرد زندگی عالم اول در زندگی هفتم به زن و شوهر خود تبدیل میشود و به همین ترتیب زن زندگی اول به شوهر و همسر خود. این زوجهای بنیادی و خودی از طریق تقسیم سلولی روحی در طبیعت روحی بی عیب و نقص به ظهور می رسند و از زیبائی های خارقالعاده بر خوردار خواهند بود. هر کدام از آن نیم زوجها دارای یک نام مساوی خواهند بود که برابر است با نام هایی که مرد و زن در زندگی اول یعنی همین زندگی فعلی که بعضی ها آنرا دنیای تکلیف مینامند، از والدین خود در یافت می کنند. بنابر این نام ها هم دارای یک نوع تبرک بوده و جاودانه می باشند، گویا توسط خداوند در دفتر نام ها ثبت شده باشند و موجود انسانی را در سیر و سلوک و حرکت خود همراهی می نمایند. طول عمر زندگی انسان در عالم هفتم بسیار طولانی تر از طول عمر در زندگی پنجم و ششم خواهد بود. طوریکه می بینیم در عالم هفتم باز هم مرگ و جود دارد و طول عمر بی انتها نیست. جامعه انسانی همیشه بطور نسبی به سطح مطلقیت خداوند نزدیک می شود و در پایان زمان ابد ( البته نه ابد حجمی بلکه ابدی که در چهار چوب جهان ها از طریق صعود و نزول طی میشود ) آن فاصله به ضخامت یک ذره خواهد بود که آنرا میتوان به پل صراط واقع در بین نسبیت انسان و مطلقیت خداوند نامید. و عبور از آن مانع توسط انسان بطور دلخواه امری مطلقا غیر مقدور. باز هم لازم به اشاره میدانم که آن هاله جدایی بین انسان و خداوند کشیده نشده بلکه بین انسان و صفت مطلقیت خدواند. البته جای هیچگونه نگرانی و نومیدی نیست از برای مشتاقان و شیدایان و طالبان لقاالله. در آخرین عالم هفتم که ابدیت صعودی و نزولی پایان می پذیرد و در چهار چوب جهان ها به بی زمانی تبدیل میشود ( که آن حالت برای ما انسان ها غیر قابل تصور است ) سطح تکاملی عالم هفتم و کمالات انسانی تا سطح بهشت برین وعده داده شده ارتقاء خواهد یافت و در آن سطح انسان به زندگی جاودانه میرسد و مرگ از صحنه زندگی رخت خودرا بر خواهد چید. در آن سطح از زندگی خداوند برای انسان جهت عبور از پل صراط یک امکان باقی گذاشته است: اگر یک انسان یافت شود و میل داشته باشد از زندگی خود در بهشت برین دست بشوید و از هویت فردی و خانوادگی و اجتماعی خود صرف نظر نماید، خداوند این اجازه را به او خواهد داد که از مانع گذشته و در مطلقیت خداوند فنا شود به شرط اینکه راه بر گشت نداشته باشد. به نظر من چنین انسانی در عالم جاودانه هفتم بین کلیه جوامع انسانی به دیوانه مطلق معروف خواهد شد. حقیقتا من شخصا میل به رسیدن چنین شهرت جنون واری نیستم و گاهی اوقات عاجزانه دعا میکنم که خداوند در مبنا و مبدا خلقت سرنوشت مرا آنطور تعیین نکرده باشم که در صفت مطلق او فنا شوم.
با اندکی تیز بینی فکری و خیالی هر فردی میتواند زوج های بنیادی و خودی هم جنس ( مذکر - مذکر؛ مونث - مونث ) و غیر هم جنس ( مذکر - مونث ) در تارو پود موجود انسانی و مرکزیت روانی او را کشف نماید و به شهود برساند. در شگفتم که چرا این راز ها توسط بزرگان و پدران علم روانکاوی و روان شناسی تحلیلی و انفرادی و اجتماعی غرب کشف نگردیند؟ نام این بزرگان به شرح زیر است :
فروید ؛ یونگ ؛ آدلِر و فروم
همچنین بزرگان عرفان و شیدایان طالب جمال حق و وصلت به حق و مشتاقان لقاالله و همچنین اربابان گهر های کلام در حیطه حکمت و فلسفه و الهیات و عَلَم داران صحرای معنی و معانی و در یافت کنندگان فیض دانش و بینش نتوانسته اند از طریق هنر کشف و شهود تجاربی فردی فرد خود و استدلال های عقلی و منطقی خود پرده را کنار زنند و راز را فاش و شمع حقیقت را روشن کنند و زوجهای بنیادی و خودی را بدون ابهام و اوهام به تصویر کشند. البته هیچ گونه انتقادی از طرف من بر این بزرگان تفکر و احساس و خیال وارد نمیشود و در پیش من از احترام شایان خاص خود بر خوردار بوده و خواهند بود. در عصر بیشتر آن بزرگواران واژه مه بانگ هنوز به شکل فعلی خود در ذهن و افکار انسان تولد نیافته بود.
حرکت جوهری ملا صدرا از طریق تصویر ارائه داده شده به کمال خواهد رسید، نه اینکه از طریق پوشاندن و یا آغشته نمودن روح با جسم به اصطلاح لطیف صوری پس از مرگ و هجرت بی وقفه او به عالم برزخ و اگر صاحب او در طی زندگی دنیوی عمل نیکی انجام داده بود به عنوان پاداش در یکی از باغ های بهشت به بازی گوشی مشغول شود و دیگری در یکی از سیاه چال های جهنمی بی افتد و تا بر پایی روز قیامت تقلا کند و زجر بکشد و دست و پا بزند که به لبه گودال هولناک برسد و نتواند.
در زبان روز مره و عامیانه گاه اوقات می گویند که این زوج از آسمان برای هم تعیین شده اند. این مَثَل عام یک حقیقت واقعی را بیان میکند.
در این جا بحث هفت عالم را به پایان می رسانم و توجه خواننده عزیز را به نکته زیر معطوف می دارم: تمامی تعاریف و تعابیر و تفاسیری که تاکنون از عالم های هفتگانه صورت گرفته و در آن ها امیال بنیادی جنسی انسان در نظر گرفته نشده نمی توانند حقیقت داشته باشند.
در پایان برای خواننده عزیز یک زندگی پر ثمر آرزو می نمایم.

سپاس خدای دانا و سبحان و آگاه به آشکار و نهان.
بزرگان دین و دیانت در درجه اول از طریق رسالت و نیابت کلام آسمانی خداوند را در قالب آیات کریمه و شریفه و سپس کلام خود را از طریق احادیث و روایات به پیروان موئمن و صالح و نیک اندیش و نیک گفتار و نیک کردار تذکر داده اند که:
...
[مشاهده متن کامل]

راه بهشت از روی پل صراط میگذرد که بر روی جهنم قرار دارد و پهنای آن به باریکی مو و تیزی لبه شمشیر می باشد.
با تقدیم احترامات شایان و بی شائبه به روح آن بزرگواران در ادامه بحث امروز عالم چهارم را در خیال خود از گذرگاه و دریچه تنگ و بسیار داغ و سوزان مه بانگ عبور داده و پا به عرصه عالم پنجم می گذاریم و چگونگی های آنرا به اجمال و اختصار بر رسی می نماییم.
در زندگی پنجم که در آن عالم از نو در زیر آسمان و بر روی زمینی نو آغاز خواهد گردید، تولید مثل نسل انسان دیگر از طریق آمیزش دو جنس مذکر و مونث صورت نمی گیرد بلکه از طریق تقسیم سلولی روحی در طبیعت روحی انجام خواهد شد.
عالم پنجم پاک و منزه از هرگونه نقص؛ عیب و بدی و شیطنت می باشد. بنا براین در تقسیم سلولی و رشد موجود و افراد انسانی هیچ گونه مانع بدی در سر راه و محیط آن قرار ندارد . هر فرد از سلول روحی منحصر به فرد خود به دو فرد مطلقا یکسان ایجاد میشود. من در این جا از واژه زوج بنیادی خودی هم جنس و غیر هم جنس استفاده میکنم. مرد زندگی چهارم در عالم پنجم به صورت دو مرد کاملا همسان در عام پنجم تبدیل میشود و به همیت ترتیب زن زندگی چهارم به شکل دو زن کاملا همسان در زندگی پنجم . این زوجهای خودی و بنیادی را نباید با دوقلو های زندگی فعلی شبیه دانست. آن زوج های خودی دارای خواست؛ اراده؛ عواطف و افکار و احساسات و افکار مطلقا یکسان خواهند بود. اگر یکی از آنان در این سمت جهان باشد و دیگری در آن سمت جهان و موضوعی را تجربه کند، نیم زوج خودی او بطور مطلقا همان موضع را تجربه خواهد کرد باضافه تجارب لحظه ای خود. در تمامی جنبه های زندگی با هم مشترک خواهند بود چه نزدیک باشند و چه بسیار دور از هم. علت ایجاد زوجهای خودی این است که جهت افق میل جنسی انسان در زندگی و عالم پنجم به سمت بیرون و دیگری، که در زندگی های قبلی معمول بود، برگشت داده میشود و به سمت درون و خویش معطوف میگردد و آنهم اول به صورت هم جنس، چه مذکر و چه مونث. زندگی ششم در عالم ششم که بعد از زندگی پنجم باز هم از طریق تکرار مه بانگ آغاز خواهد شد، شبیه زندگی پنجم صورت می گیرد با این تفاوت که درآن جنس معکوس میگردد. زوج خودی مذکر زندگی پنجم در زندگی ششم به صورت زوج خودی مونث به ظهور خواهد رسید و به همین ترتیب زوج خودی مونث به زوج خودی مذکر تبدیل خواهد شد. هر کدام از آن نیم زوجها با نامی که در زندگی فعلی نامیده میشود، نامیده خواهند شد. نام و هویت فردی و خانوادگی و اجتماعی محفوظ خواهند ماند. آن زوجها در اوان نو زادی و کودکی تحت سرپرستی والدین ناتنی خود قرار می گیرند که خود از یک زوج خودی مذکر به نام پدران و یک زوج خودی مونث به نام مادران بوده و سلولهای خانوادگی را در طبیعت روحی بی عیب و نقص تشکیل می دهند. هر کدام از برادران و خواهران هم به صورت زوجهای خودی مذکر و زوجهای خودی مونث خواهند بود. طول عمر افراد جامعه انسان روحی در عالم پنجم و ششم بسیار طولانی تر از طول عمر هر کدام از آنها در عالم چهارم و پنجم خواهد بود. افراد انسانی که در زندگهای اول تا چهارم به مرگ زود رس دچار شده بودند در زندگی پنجم و ششم به زوجهای خودی تبدیل شده و مثل بقیه از عمر بسیار طولانی بر خوردار خواهند شد. ممکن است که برای خواننده ارجمند سوال پیش آید : چرا فردی که در زندگی اول به دلایل مختلف دچار مرگ زود رس شده بود، در زندگی دوم و سوم و چهارم هم ضرورتا همان سرنوشت تلخ را داشته باشد؟ پاسخ من این است که در آن سه زندگی تولید مثل از طریق آمیزش جنسی صورت میگرفت و ادامه وجود آن فرد در محیط خود ممکن بود که نظم زوجیت از پیش تعیین شده را به هم میزد و مناقب آن یک یا چند انسان نو خلق می شدند که در زندگی اول وجود نداشته باشند و یا اینکه باعث عدم ظهور یک یا چند انسان شود که در زندگی اول ایجاد شده و در امر بقا و سرنوشت جاودانگی نام و نشان آنها حذف گردد. اما طوریکه خواننده عزیز ملاحظه می فرماید، در زندگی پنجم و ششم تولید مثل از طریق آمیزش جنسی زن و مرد با همدیگر صورت نمی گیرد که این انسانها به توانند نظم زوجیت را به هم بزنند و هرکدام به زوج بنیادی خودی تبدیل خواهند شد. در زندگی پنجم و ششم که در عوالم پنجم و ششم هر کدام مستقل از هم صورت میگیرند، هر فرد انسانی با جمیع گذشتگان و آیندگان زندگی اول از مبنای خلقت تا پایان خلقت مادی و یا از زمان پیدایش انسان روی کره زمین و تا انقراض نسل انسان روی همین کره آشنا خواهد شد و با تمامی آنها با یک زبان واحد سخن خواهد گفت طوریکه همه آنان زبان همدیگر به روشنی کامل متقابلا درک خواند کرد و هیچ مشکلی در ارتباط با هم نخواهند داشت. در آن دو زندگی انسان با علم و دانش خداوند آشنائی کامل حاصل خواهد نمود. برای رفع مایحتاج زندگی نیازی به کار کردن نیست بلکه انسان از تمامی نعمت های وعده داده شده توسط ادیان برخوردار خواهند بود. تمامی صفات بد انسان که در این زندگی شاهد آن هستیم در وجود انسان خشکیده و پاک میشود. بنا براین هیچ گونه عذاب و جزا در انتظار فرد و جامعه انسانی به کمین ننشسته است. اشتیاق به عذاب و جزا ریشه در غریزه روحی انتقام جویی خود انسان دارد و در عصری که خداوند متعال آنرا به پیامبران ابلاغ نموده است، وعده پاداش و جزا گویا بهترین راه و روش آموزش و پرورش بوده است. اگر امروزه به یک فرد انسانی بگوئیم که دست به آن عمل نزن که خداوند ترا به خاطر آن عمل به عذاب جهنم دچار خواهد نمود، و این فرد در پاسخ امر به معروف و نهی از منکر ما خواهد گفت: اگر خداوند به خاطر این کار مرا به پایین ترین نقطه جهنم یعنی به درک فرو افکند، این مساله ایست بین من و خدای من و به شما هیچ گونه ربطی ندارد. به نظر من شجاعت چنین فردی در چنین پاسخگویی دندان شکنی در خور تحسین می باشد و پاسخ او معقول و منطقی. خداوند متعال به رسول خود فرموده است: اگر حرف ترا گوش ندادند و آنرا قبول نکردند، بابت آن رنجور و آزرده خاطر نشو زیرا من هرکس را که بخواهم به راه راست هدایت خواهم کرد و هرکه را نخواهم به راه راست هدایت نخواهم کرد. از خداوند متعال می پرسیم : پس تکلیف خواست و اراده آزاد انسان چه میشود؟
بحث را در این جا به پایان می رسانم و امیدوارم فرصتی دست دهد که در ادامه آن به برسی عالم هفتم به پردازیم و جزئیات آنرا از زبان پرنده خیال بشنویم. به عنوان ختم کلام :
ز جمله رفتگان این راه دراز
قندی باز آمده ای ست
که به خیام گوید راز

با سلام و درود،
در درجه اول از خداوند متعال؛ باریتعالی؛عزوجل؛ رب العالمین و خالق آسمان و زمین و هر آن چه بین آنهاست سپاسگزارم و در درجه دوم از گردانندگان این سایت.
در ادامه بحث و قبل از ورود به عوالم سوم و چهارم از ره مه بانگ و مشاهده گوشه و کناره های آن عالم ها و احیانا عبور از خم کوچه مولانا و باز دید از دو شهر از هفت شهر عشق عطار، میل دارم اشاره ای کوتاه به پدیده های جسم و روح نمایم که امیدوارم بیان من در پیرامون آن دو زمینه مورد نگرانی و اضطراب خاطر و حال و احوال باورمندان و معتقدین به اصالت و تجرد و قبض و جدایی روح از قفسه و زندان جسم در لحظه مرگ نگردد. به نظر من پس از مرگ جسم باقی می ماند اما روح فنا می پذیرد. طوریکه میدانیم جسم و یا بدن از اتم ها ساخته شده است و اتم ها از تراکم نور یا انرژی با لایه های خلاء به عنوان عایق که بارهای مثبت و منفی به هم برخورد نکنند که متعاقب آن باطری خالی شود و جسم خنثی و از خود حرکتی باز ایستد. طبق اصل علمی بقا انرژی ، انرژی توسط انسان نه قابل خلق و نه قابل انهدام است و خلق و انهدام انرژی فقط در حیطه دانش و قدرت مطلق خداوند صورت می گیرد. در عوض روح یک حالت کیفی عالی است که پس از بسته شدن نطفه و رشد جنین از پیچیدگی و نظم جسمانی در خود بدن ایجاد میشود ، نه اینکه از بیرون در آن نزول کند و یا به آن تعلق گیرد. و در لحظه مرگ روح از بدن جدا نمی شود بلکه مختل می گردد و یا مثل یک لامپ خاموش میشود. در عالم دوم که آسمان و زمین و کل جهان از نو آفریده میشود، بدن ها از قبور یا قبر ها بر انگیخته نمی شوند بلکه دوباره از مادر متولد میشوند و حالت روحی منحصر به فرد در نطفه و جنین از نوع ایجاد میشود. بنا بر این پدیده حلول روح و جدائی روح از بدن برای من منتفی می باشد. که البته احترام کامل خودرا به باورمندان چنین پدیده هایی تقدیم می دارم. مساله را میتوان از زاویه دیگری هم نگریست. فرض کنیم که روح خداوند سراسر جهان را بطور پیوسته در بر گرفته باشد، طوریکه نه تنها با همه چیز در تماس باشد بلکه پیوستگی خودرا طریق عبور از میان و درون همه چیز حفظ نماید. و در لحظه بسته شدن نطفه ذره ای از این روح از پیوستگی جدا شده و در نطفه نزول کرده و به آن تعلق گیرد، و بر اثر جدایی آن ذره پیوستگی کلی روح دارای شکاف و بریدگی نشود. و در لحظه مرگ آن ذره بدن را ترک نموده و دوباره به پیوستگی متصل شود. به نظر من این یک را یک بی راهه فرعی است که از شاهراه اصلی جدا می شود و پس از سیر و سلوک و حرکت به اوهام می انجامد. پس از این مقدمه کوتاه بر میگردم به موضوع اصلی. همانطور که در بحث قبلی اشاره کردم، در زندگی دوم که در عالم دوم صورت میگیرد، هر فرد انسانی چه مرد و چه زن باز هم دارای دو تمایل جنسی خواهند بود، مثل زندگی اول ، یکی اصلی و دیگری فرعی. بنا بر این در عالم سوم که خود بازهم از طریق مه بانگ از نو آفریده خواهد شد، جنس معکوس میشود. مرد زندگی دوم در زندگی سوم به صورت زن و زن در زندگی دوم به شکل مرد در زندگی سوم چشم به عرصه گیتی خواهند گشود و ازین طریق از حق ارضاء تمایل جنسی اصلی و فرعی خود مستقلا بصورت اصلی بر خوردار میگردند. و در زندگی چهارم که در عالم چهارم به ظهور میرسد، بازهم جنس عوض میشود. حال به تفاوت کیفیت زندگی در عالم سوم و چهارم می پردازم و بطور کوتاه فرق بین آنها را با زندگی در عالم اول و دوم بطور مختصر بیان میکنم. زندگی سوم و چهارم در طبیعت روحی ایجاد میشوند که در آن رابطه روح و جسم نسبت به رابطه روح جسم در زندگی اول و دوم معکوس میگردد. به عنوان مثال در زنگی اول می دانیم که جسم قبل مشاهده و لمس و اندازه گیری است و در میدان جاذبه مادی دارای حرکات محدود و مقید به آن می باشد و روح از این قابلیت ها بر خوردار نیست. در زندگی سوم و چهارم روح قابل مشاهده و لمس و اندازه گیری بوده و حرکات آن محدود به قانون جاذبه طبیعت روحی خواهد بود، در صورتیکه جسم از آن قابلیت ها بر خوردار نخواهد بود. بنا بر این انسان به عنوان موجود روحی در زندگی سوم و چهارم در جهان و طبیعت روح از طریق زاد و ولد به کثرت عددی میرسد و افراد و جوامع انسانی مطیع قوانین روحی عمل خواهند کرد. طول عمر آن دو زندگی برای ما انسانها در حال حاظر غیر قابل تعیین و بیان آن به صورت قرن و هزاره می باشد. بطور مثال و حدس و گمان و احتمال میتوان گفت بیشتر از چند میلیارد سال. اما موجودات انسانی در آن دو زندگی تا پایان عمر از سلامتی کامل برخوردار خواهند بود و میتوانند بدون کمک موشک و ماهواره به دور ترین کهکشانها با سرعتی خارقالعاده سفر نموده و از نزدیک آنها را مورد مشاهده قرار دهند. از سیاه چال ها نباید ترسید، چون این سیاه چردگان هولناک در زندگی سوم و چهارم خود از جنس طبیعت روحی بوده و موجودات روح کاری نداشته و آنها را نمی بلعند. افراد انسانی که در زندگی اول خود از طریق بیماری و تصادف و جنگ و دلایل دیگه با مرگ زود رس وفات می یابند، در زندگی دوم و سوم و چهارم هم به همان دلایل زندگی اول دچار آن میگردند. اما جای هیچ گونه نگرانی نیست چون خداوند باریتعالی به انسان وعده شفا و رستگاری و سعادت اخروی و زندگی جاودانه داده است و سر قول خود مستحکم و پا بر جا ایستاده و هر گز بر خلاف انسان زیر قول خود را نمی زند.
...
[مشاهده متن کامل]

نام ها و هویت های فردی و اجتماعی:
هر فرد انسانی در زندگی های بعدی از نام و هویت خاص خود بر خوردار خواهد بود. نام هایی که در زندگی اول مردانه می باشند در زندگی دوم زنانه خواهند بود و نام هایی که در این زندگی زنانه اند در زندگی دوم مردانه. سوال مهمی که امروزه برای علم کیهان شناسی و نجوم در بخش تئوری یا نظری در کنار سوالات دیگر مطرح است این است که کلیه اطلاعات موجود در طبیعت و کل جهان از قبیل تاریخچه افراد و جوامع انسانی و خود تاریخ جهان در لحظه ای که کل ماده و انرژی و زمان و مکان نسبی در یک نکته بسیا ریز به نام تکینگی در مرکز جهان به دمای محض تبدیل شد، از بین میرود یا نه؟ علم تجربی در این زمینه نمی توان پاسخ روشنی ارائه دهد. چون مطابق سطح فعلی شناخت علم تجربی اطلاعات فقط می توانند روی ماده ثبت و ضبط شوند. در پاسخ گویی گویی به این سوال در حال حاظر می توان از باورها و اعتقادات دینی مدد جست و تاریخ و تاریخچه ها را بطور جاودانه در روح خداوند ضبط شده پنداشت که در طی هر آفرینش نوی دو باره به شکل پرورش یافته تری و کامل تری به همراه ماده به ظهور خواهند رسید. امیدوارم فرصتی دست دهد که بحث را در مورد زندگی های پنجم و ششم و هفتم و هر کدام در عالم مربوط به خود ادامه دهم.
در پایان بحث امروز کلام را با یک بیت شعر از شاعر و عارف بزرگ فارسی زبان به پایان می رسانم: بیا تا سقف فلک را بشکافیم و طرحی نو در اندازیم.

با سلام و درود خدمت خوانندگان محترم و ارجمند
قبلا در بحث پیرامون مفاهیم ازل و ابد به مفاهیم و واژه هایی اشاره کردم که تاکنون دیده و شنیده نشده و به دلها هنوز الهام نگردیده اند. در اینجا میخواهم بحث را ادامه داده و به شرح آنها به پردازم. قبل از ادامه صحبت لازم به اشاره میدانم که اگر مفسرین برجسته عصر جدیدفقط نامآوری و شهرت طلبی را در سرلوحه دل و در راس افکار خود قرار دهند و در بررسی حقیقت و واقعیت و انطباق آنها بر هم دیگر نظریه ها و دست آوردهای علمی مخصوصا نظریه مه بانگ را مورد توجه دقیق خود قرار ندهند، مطمئنا نام مبارک و اثر آنان در حافظه تاریخ از طول عمر چندانی برخوردار نخواهد شد. فیلسوف بزرگ آلمانی به نام کانت در اثر معروف خود به نام انتقادی بر خرد یا عقل محض بر این باور است که اگر عقل انسانی مدار و محیط تجربه را رها نموده و بر فراز آن به پرواز در آید باید مطمئن باشد که به دنیای اشباح برخورد خواهد کرد، بنا براین خیالات اگر ریشه خودرا از واقعیت قطع کنند به اوهامات تبدیل خواهند شد و به نظر فرد خیال پرداز به صورت حقیقت محض جلوه گر می شوند. کانت در همان اثر تعریف خود را از حقیقت به شرح زیر ارائه داده که بعدا توسط فیلسوف بزرگتر آلمان یعنی هگل مورد تمجید فراوان قرار گرفته است. تعریف حقیقت به شرح زیر است: واقعیت در ذهن انسان منعکس می شود و انسان این انعکاسات را بیان میدارد و آنرا به تصویر میکشد، حال اگر این بیانات و تصاویر بر واقعیت تطابق داشتند، آنگاه آنها را می توان حقیقت نامید.
...
[مشاهده متن کامل]

حال به موضوع بحث بر میگردم و قبل از آن به مفاهیم ازل و ابد اشاره ای کوتاه می نمایم. ازل و ابد دارای دو حرکت می باشند یکی از این حرکتها در چهار چوب جهان ها به شکل نزول و صعود صورت میگیرد و حرکت دوم به شکل افزایش حجمی که شامل آفرینش مداوم جهان های معنوی و تبدیل آنها به جهان های مادی که خود روندی پایان نا پذیر است. نزول زمان یکباره صورت میگیرد و به زمان ابدی تبدیل میشود، اما صعود زمان ابدی مرحله به مرحله از طریق تکرار مه بانگ ها ادامه مییابد و هربار منجر به ارتقاء محتوای جهان ها به سمت کمال میشود. طول مرحله ای زمان ابد برابر است با فاصله زمانی بین دو مه بانگ متوالی. در اینجا به زبان ساده تر می توان گفت که همه راه ها و تاریخ ها از مه بانگ شروع شده و در مه بانگ بعدی ختم خواهند شد و دوباره در سطحی بالا تر و با کیفیتی عالی تر آغاز خواهند شد.
حال قبل از اینکه به واژه های هفت عالم به پردازم دوباره به راز دار بودن عدد هفت اشاره میکنم. هفت آسمان ارسطو و بطلمیوس که به صورت لایه ای روی هم قرار گرفته و آن به این معنی که هر آسمانی بر آسمان پایین نتر محیط است و کره زمین در مرکز آنها قرار دارد ؛ خواب معراج پیامبر اکرم و بازدید او از هفت آسمان و تجارب روحی او از آن باز دیدها ؛ هفت اورنگ و هفت پیکر جامی و نظامی ؛ هفت خان شاهنامه ؛ هفت وادی امر عارفان بزرگ عطار و مولانا ؛ و گویا زرتشت هم عدد هفت را مقدس می پنداشته است و سر انجام به هفت سین خودمان می رسیم که هر سال در مراسم عید سعید باستانی ایرانیان در مقابل چشممان با شور و شوق شگفت انگیزی انجام میشود. شاید گاهی اوقات هم از خودمیپرسیم که حرف سین مخفف چه کلمه ای میتوان باشد که اجداد باستانی ما آنرا برای آیندگان خود بصورت معمایی حل نشده به یادگاری باقی گذاشته اند. به نظر من حرف سین می تواند مخفف کلمه سامان باشد که احتمالا هم به معنای زندگی و هم به معنای نظم می باشد، بنا براین به جای هفت عالم من در تفسیر خودم از هفت زندگی و هفت نظم استفاده می کنم که هر کدام بعد از یک مه بانگ ایجاد می شوند. ابن سینا در برسی خود از معاد جسمانی و روحی بر این باور بوده است که این دو واقعه از طریق نتیجه گیر های منطقی و عقلانی غیر قابل اثبات می باشند، اما چون پیامبر اکرم در بین ما به پاکی و راستگویی معروف است و مارا به امر معاد که یکی از اصول دین اسلام است تذکر داده است، بنا بر این ما ضرورتا به معاد جسمانی باید اعتقاد داشته باشیم! و ملا صدرا هم طوریکه میدانیم از طریق حرکت جوهری به اثبات آنها رسیده است. در این بر رسی ها ابهامات بسیاری وجود دارد که خوانندگان راه نه تنها به سمت روشنایی هدایت نکرده بلکه کثیری از آنان را به بی راهه کشانده اند.
حال به مفاهیم زوجهای خودی هم جنس و غیر هم جنس می پردازم. بطور عینی شاهدیم که هر فرد انسانی دارای دو جنسیت مستقل از هم به صورت مذکر و مونث ؛ نر و ماده و یا مرد و زن میباشد و عده قلیلی هم یافت می شوند که هم زمان از دو جنسیت برخوردارند که می توان آن را جنس بینابین یا جنسیت سوم نامید. طبق شناخت علم زیست شناسی سرنوشت جنسی انسان در اولین لحظه پس از بسته شدن نطفه در رحم مادر تعیین می شود. اما جنین تا چند هفته استعداد شکل گیری آلت تناسلی هر دو جنس را دارا می باشد که پس از آن یکی از آنها به رشد و نمو می پردازد و دیگری به سمت خشک شدن سیر افولی می نماید. از طرف دیگر باز هم از طریق این علم مطلع هستیم که در هسته تمام سلول های بدن انسان به استثنایی سلول های جنسی، ۲۳ جفت و مجموعا ۴۶ کروموزوم وجود دارد که ۲۳ تا از آنها از طریق مادر و ۲۳ تا از طریق پدر به فرزندان به ارث میرسد. سلولهای جنسی فقط دارای ۲۳ تا کروموزوم می باشند. کروموزوم ها پایه هایی هستند از جنس پروتئین که نوار ژن ها روی آنها پیچیده شده است. حال با اندکی تامل می توان به این نتیجه رسید که یک فرد انسانی در تمام سلولهای بدن ( به استثنای سلول های جنسی ) هم مرد می باشد و هم زن و فقط در سلولهای جنسی بطور کامل یا مذکر است یا مونث. حال می توان نتیجه گرفت که انسان دارای دو نوع تمایل جنسی است، یکی اصلی و دیگری فرعی. میل جنسی اصلی به جنسیت اصلی خود فرد تعلق دارد و میل جنسی فرعی به جنسیت مقابل بستگی دارد و آن به این معنا که یک مرد تمایلات جنسی زنانه هم دارد و یک زن هم تمایلات جنسی مردانه. در صد اندکی از انسان ها در جوامع مختلف دارای تمایلات جنسی فرعی بطور شدید تری از عموم مردم بر خوردارند که به تمایلات هم جنس گرائی منجر می شود که به نظر من یک امر طبیعی است و بیماری تلقی نمیشود. حال اگر خداوند متعال قوم لوت را به سبب داشتن چنین تمایلاتی و عمل به آن در عصر باستان تنبیه نموده است، امری است که فقط خود خداوند بر آن آگاه می باشد و حیطه دانش انسان بیرون است. من معتقدم که هر فرد انسانی از حق طبیعی و یا خدادادی بر خوردار است که هر دوی تمایلات جنسی خودرا بطور اصلی و مستقل از هم در زندگی خود تجربه نماید، اما از طرفی دیگر می بینیم که غیر مقدور می باشد که یک فرد انسانی همزمان به صورت دو فرد مطلقا یکسان در جهان ظاهر شود و دو زندگی مستقل بر مبنای دو جنسیت مختلف داشته باشد. برای حل این مساله و رساندن انسان به حق اشاره شده، پیش نهاد من این است که زندگی انسان ضرورتا باید تکرار شود و جنسیت تغییر یابد. حال چطور زندگی تکرار میشود. طبق امر خداوند و از طریق انبساط و انقباص مکان و زمان نسبی تمام محتوای جهان در مرکز جهان یک روزی در آینده ای بسیار دور به دمای محض تبدیل میشود که آن حالت را می توان جهنم نامید البته نه بخاطر عذاب گناه کاران بلکه جهت تصفیه و پاک سازی ماده و آماده سازی آن برای آفرینش و خلقت نو. آن نقطه سپس گسترش یافته و کهکشانها دوباره ایجاد می شوند و زندگی روی کره زمین زیر آسمانی نو دو باره آغاز می گردد. با این تفاوت که همه مردان این زندگی در زندگی بعدی به صورت زن و همه زنان این زندگی به صورت مرد پا به عرصه وجود خواند گذاشت. پدران امروز به مادران فردا تبدیل خواهند شد و برادران امروز جای خواهران فردا را خواهند گرفت و بالعکس. و این تحول شامل همه افراد انسانی میشود و استثنایی در امر خداوند و قوانین طبیعت که خود چیزی غیر از تصمیمات خداوند نیستند، وجود ندارد. در مورد زندگی های هفت گانه اگر فرصتی دست داد بحث را ادامه خواهیم داد.

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس