هفت رنگ

/haftrang/

لغت نامه دهخدا

هفت رنگ. [ هََ رَ ] ( ص مرکب ، اِ مرکب ) اول آن سیاه است و به زحل تعلق دارد، و غبرائی که رنگ خاک باشد به مشتری و سرخ به مریخ و زرد به آفتاب و سفید به زهره و کبود به عطارد و زنگاری به قمر. || نام گلی است درهندوستان ، و آن هفت رنگ دارد. ( برهان ) :
هزار است صف گل دمیده ز سنگ
ز صدبرگ و دوروی وز هفترنگ.
اسدی.
|| هرهفت و آرایش زنان را هم گفته اند. || هرچیز منقش را نیزگویند. ( برهان ). رنگارنگ. که رنگهای مختلف دارد :
خزان به دست مه مهر درنوشت از باغ
بساط ششتری و هفت رنگ شادروان.
فرخی.
آمد آن ماه دوهفته با قبای هفت رنگ
زلف پر بند و شکنج و چشم پر نیرنگ و رنگ.
امیرمعزی.
فروریخت کرباس از روی سنگ
پدیدآمد آن گوهر هفت رنگ.
نظامی.
من از کله شب در این دیر تنگ
همی بافتم حله هفت رنگ.
نظامی.
برون آی از این پرده هفت رنگ
که زنگی بود آینه زیر زنگ.
نظامی.
پرده هفت رنگ را بگذار
تو که در خانه بوریا داری.
سعدی.
|| محیل. گربز. ( یادداشت مؤلف ). رجوع به هفت خط شود.

فرهنگ فارسی

۱- (اسم ) از قدیم هفت رنگ راازمیان رنگها اصلی دانستهاند (سبع الوان ) و آنها عبارتنداز : الف - بقولی سیاه خاکی (خاکستری ) سرخ زرد سفید کبود زنگاری . ب - وبقولی

فرهنگ معین

( ~. رَ ) ۱ - (اِمر. ) از قدیم هفت رنگ را از میان رنگ ها اصلی دانسته اند (سبح الوان ) و آن ها عبارتند از: الف - به قولی : سیاه ، خاکی (خاکستری )، سرخ ، زرد، سفید، کبود، زنگاری . ب - و به قولی : زرد، آبی ، نارنجی ، سرخ ، بنفش ، سبز، نیلگون . ضح - قدما هر

گویش مازنی

/haft rang/ سهره – نوعی پرنده است

پیشنهاد کاربران

بپرس