هفت ده. [ هََدِه ْ ] ( اِ مرکب ) هفت آسمان. || هفت اقلیم.( برهان ). هفت ده خاکی. هفت رقعه ادکن :
کعبه جان زآنسوی نه شهر جوی و هفت ده
کاین دو جا را نفس امیر و طبع دهقان دیده اند.
خاقانی.
بر در این هفت ده قحط وفاست راه شهرستان جان خواهم گزید.
خاقانی.
- هفت ده خاکی ؛ هفت ده. هفت اقلیم : کم زنم هفت ده خاکی را
دخل یک هفته دهقان چه کنم ؟
خاقانی.