هضم کردن


معنی انگلیسی:
assimilate, digest, to digest

لغت نامه دهخدا

هضم کردن. [ هََ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) تحلیل بردن غذا. ( ناظم الاطباء ). گذرانیدن و گواریدن و گواردن. ( یادداشت به خط مؤلف ) : شراب مست کننده طعام را هضم کند. ( نوروزنامه خیام ).

فرهنگ فارسی

تحلیل بردن غذا گذرانیدن و گواریدن و گواردن

واژه نامه بختیاریکا

تونیدِن

مترادف ها

digest (فعل)
گواریدن، هضم کردن، هضم شدن، خلاصه کردن و شدن

فارسی به عربی

ملخص

پیشنهاد کاربران

🇮🇷 همتای پارسی: گواشتن 🇮🇷
یا گواردن
خوراک را گذرانیدن و گواریدن و گواردن. Digest
یعنی استحاله حالی به حالی شدن
درک کردن قضیه ای یا پذیرفتن قضیه ای
هضم موضوعی:درک یا پذیرفتم موضعی
گواردن

بپرس