بدو گفت کاین خود میندیش هیچ
هشیواری و رای ِ رفتن بسیچ.
فردوسی.
نباید مر تو را گفتن که چون کن ز هر کاری هشیواری فزون کن.
فخرالدین اسعد.
|| نگهبانی. مراقب بودن. مواظبت. حراست : گر امشب مرا میزبانی کنی
هشیواری و مرزبانی کنی.
فردوسی.
رجوع به هش ، هشیار، هشیاری و هشیوار شود.