هشومند. [ هَُ م َ ] ( ص مرکب ) ( از: هش ، هوش + -ومند، پسوند اتصاف و دارندگی ) ( از حاشیه برهان چ معین ). هوشمند. خداوند هوش و عقل و زیرکی. ( برهان ).- ناهشومند ؛ بی خرد. نابخرد : ز تخمی که کشتی در این رودبارتو را داد ای ناهشومند بار.فردوسی.