هشت و چهل وچهار، رمانی نوشتهٔ کاوه فولادی نسب است که در سال ۱۳۹۵ توسط نشر چشمه منتشر شد. این کتاب اولین رمان و دومین اثر داستانی فولادی نسب ( بعد از مجموعه داستان «مزار در همین حوالی» ) است که با درون مایه ای تاریخی - اجتماعی نوشته شده است. داستان حول محور زمان می چرخد و با روایتی غیرخطی، سیالیت زمان را روایت می کند. استفاده از زاویه دید سوم شخص، امکان مرور خاطرات سه نسل از آدم های یک خانواده را به خواننده می دهد. تهران در این رمان نقشی کلیدی دارد و به یکی از شخصیت های مهم داستان تبدیل شده است. از این ره، خواننده امکان شهرگردی پیدا می کند و گشتی در تاریخ چند دههٔ اخیر پایتخت نیز می زند. این رمان در ۲۴ فصل روایت شده است. این رمان در طی این سال ها از سوی برخی نویسندگان و روزنامه نگاران مورد نقد و بررسی قرار گرفته است. همچنین مسعود بهنود، روزنامه نگار مقیم لندن در روز سه شنبه ۲۰ اسفند ۱۳۹۸، کتاب «هشت و چهل وچهار» به قلم کاوه فولادی نسب را در رادیو بی بی سی فارسی معرفی کرده است.
... [مشاهده متن کامل]
«هشت و چهل وچهار» بیست وچهار ساعت از زندگی مرد مجردی به نام نیاسان را روایت می کند که شغلش ساعت سازی و ساعت فروشی است. نیاسان مرد منظم و دقیقی است که دوستان اندکی دارد و تنهایی و انزوا را به شلوغی و معاشرت ترجیح می دهد. او علاقه مند به پرسه زنی در شهر و تهران گردی است و در بیشتر اوقات یا کتاب می خواند یا خاطراتش را مرور می کند. بزنگاه زندگی او روز آخر سال است که پس از گردش در شهر و دیدار مردگان و زندگان، در مسیر بازگشت به خانه اش گرفتار یک سانحهٔ رانندگی می شود. او وقتی در بیمارستان به هوش می آید، زنی ظاهراً ناشناس به نام آنا را کنار بسترش می بیند که عاشقانه او را تیمار می کند. رمان «هشت و چهل وچهار» با همین صحنه است که شروع می شود. ادامهٔ داستان در دو بخش روایت می شود؛ بخش ذهنی که در ذهن نیاسان و حول خاطرات او می گذرد و بخش عینی که در بیمارستان و حضور آنا رخ می دهد. در خلال این رفت وبرگشت های زمانی و با تکیه بر عدم قطعیت ماجراها به خاطر وضعیت نیاسان، تعلیق داستان مدام و مدام بیشتر می شود. کاوه فولادی نسب در این رمان توجه خواننده را به مسئلهٔ زمان و نسبی بودن آن جلب می کند و امکان سفر در زمان های موازی را در اختیار او قرار می دهد.

... [مشاهده متن کامل]
«هشت و چهل وچهار» بیست وچهار ساعت از زندگی مرد مجردی به نام نیاسان را روایت می کند که شغلش ساعت سازی و ساعت فروشی است. نیاسان مرد منظم و دقیقی است که دوستان اندکی دارد و تنهایی و انزوا را به شلوغی و معاشرت ترجیح می دهد. او علاقه مند به پرسه زنی در شهر و تهران گردی است و در بیشتر اوقات یا کتاب می خواند یا خاطراتش را مرور می کند. بزنگاه زندگی او روز آخر سال است که پس از گردش در شهر و دیدار مردگان و زندگان، در مسیر بازگشت به خانه اش گرفتار یک سانحهٔ رانندگی می شود. او وقتی در بیمارستان به هوش می آید، زنی ظاهراً ناشناس به نام آنا را کنار بسترش می بیند که عاشقانه او را تیمار می کند. رمان «هشت و چهل وچهار» با همین صحنه است که شروع می شود. ادامهٔ داستان در دو بخش روایت می شود؛ بخش ذهنی که در ذهن نیاسان و حول خاطرات او می گذرد و بخش عینی که در بیمارستان و حضور آنا رخ می دهد. در خلال این رفت وبرگشت های زمانی و با تکیه بر عدم قطعیت ماجراها به خاطر وضعیت نیاسان، تعلیق داستان مدام و مدام بیشتر می شود. کاوه فولادی نسب در این رمان توجه خواننده را به مسئلهٔ زمان و نسبی بودن آن جلب می کند و امکان سفر در زمان های موازی را در اختیار او قرار می دهد.
