هشاش

لغت نامه دهخدا

هشاش. [ هََ ] ( ع مص ) شادمانی و سبکی نمودن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || خورسند شدن. ( منتهی الارب ). نشاط. ( اقرب الموارد ). || ( ص ) خبز هشاش ؛ نان نرم ( منتهی الارب )، نان نرم و سست. ( اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

شادمانی و سبکی نمودن خورسند شدن

پیشنهاد کاربران

هشاش یه قایق بومی محلی بلوچستان هست ومردمان زحمتکش سواحل مکران درست میکنن چون خرید قایق برای افرادی که توانایی خرید قایق را ندارند از شاخه های درخت خرما ساخته می شود. قدمت هشاش به حدودا به پنج هزار سال میرسد . . . . یاحق

بپرس