همانجا که بینیش بر جای کش
نگر تا بداری بدین کار هش.
فردوسی.
هش دار، مدار خوار کس رامرغان همه را حقیر مشمر.
ناصرخسرو.
ای کام دلت دام کرده دین راهش دار که این راه انبیا نیست.
ناصرخسرو.
گفت اشتر که اندر این پیکارعیب نقاش می کنی هش دار.
سنائی.
می اندرده که در ده نیست هشیارچه خفتی ، عمر شد، برخیز، هش دار.
عطار.
طوطی خط سبزت می آید و میجوشدهش دار که آن لحظه اندر شکرت افتد.
عطار.
هش دار تا نیفکندت پیروی نفس در ورطه ای که سود ندارد شناوری.
سعدی.
ای که بر مرکب تازنده سواری هش دار.سعدی ( گلستان ).