هست و بود کردن. [ هََ ت ُ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) اکتفا بر چیزی موجود کردن ، مثلاً کرباسی به خیاط دهند تا جامه قطع کند، اوگوید: کرباس کم است. گویند: هست وبود کن ؛ یعنی هر قدر که هست همان جامه تیار کن. ( آنندراج ) :
یک بوسه دار بیش نباشد لبان یار
باید برای قوت دل هست وبود کرد.طالب لاری ( از آنندراج ).
رجوع به «هست » و «هست وبود» شود.