هزینه به اندازه گنج کن
دل از بیشی ِ گنج بی رنج کن.
فردوسی.
هزینه چنان کن که بایَدْت کردنباید فشاند و نباید فشرد.
فردوسی.
کاشکی او را از این شیرین روان مدح آمدی تا هزینه کردمی در مدحش این شیرین روان.
فرخی.
بفزاید اگر هزینه کنیش با تو آید به روم و هند و حجاز.
ناصرخسرو.
تاش آن صلات و مبرات بر طبقات لشکرخویش هزینه کرد. ( ترجمه تاریخ یمینی ).ناورم رخنه در خزینه کس
دل دشمن کنم هزینه و بس.
نظامی.
رجوع به هزینه شود.