هزیمت کردن

لغت نامه دهخدا

هزیمت کردن. [ هََ م َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) شکست دادن و گریزاندن : بواسحاق را هزیمت کردند، وی بگریخت و مردمش بیشتر درماندند. ( تاریخ بیهقی ).

فرهنگ فارسی

شکست دادن و گریزاندن

مترادف ها

decamp (فعل)
خیمه بر بستن، رخت بر بستن، کوچ کردن، هزیمت کردن

پیشنهاد کاربران

وزیرگفت: �امر کنید چاهی وسط میدان بکنند، سر آن را پوشاندند. وقتی صبح، آن نقابدار به میدان آمد، لشگر هزیمت ( فرار ) کنند تا او در چاه افتد. � ( چهل طوطی، ویرایش و بازنویسی زهرا نیرومند )

بپرس