هزر

لغت نامه دهخدا

هزر. [ هََ ] ( ع مص )به عصا سخت زدن بر پهلو و پشت کسی. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || سخت درخستن. || راندن و دور کردن کسی را به عصا. ( منتهی الارب ). || بر زمین زدن چیزی را. || عطای بسیار دادن کسی را. || خندیدن. || شتافتن به حاجت. || گران کردن نرخ در بیع. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || بی اندیشه خریدن چیزی را و درآمدن در آن. ( منتهی الارب ).

هزر. [ هَِ ] ( ع ص ) زیان زده. ( منتهی الارب ). مغبون. ( اقرب الموارد ). || گول. ( منتهی الارب ). احمق. ( اقرب الموارد ). || درشت. ( منتهی الارب ). شدید. ( اقرب الموارد ).

هزر. [ هَُ زَ ] ( اِخ ) موضعی که در آن قوم ثمود هلاک شدند. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || قبیله ای در یمن که شب خفتند وهلاک شدند، و گویند شهر هذیل است. ( اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

زیان زده مغبون

پیشنهاد کاربران

منبع. عکس فرهنگ پاشنگ
زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود.
...
[مشاهده متن کامل]

• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴
• تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴
• حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است )
• فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵
• غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶
• فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹

هزرهزرهزرهزرهزر

بپرس