هزر

لغت نامه دهخدا

هزر. [ هََ ] ( ع مص )به عصا سخت زدن بر پهلو و پشت کسی. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || سخت درخستن. || راندن و دور کردن کسی را به عصا. ( منتهی الارب ). || بر زمین زدن چیزی را. || عطای بسیار دادن کسی را. || خندیدن. || شتافتن به حاجت. || گران کردن نرخ در بیع. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || بی اندیشه خریدن چیزی را و درآمدن در آن. ( منتهی الارب ).

هزر. [ هَِ ] ( ع ص ) زیان زده. ( منتهی الارب ). مغبون. ( اقرب الموارد ). || گول. ( منتهی الارب ). احمق. ( اقرب الموارد ). || درشت. ( منتهی الارب ). شدید. ( اقرب الموارد ).

هزر. [ هَُ زَ ] ( اِخ ) موضعی که در آن قوم ثمود هلاک شدند. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || قبیله ای در یمن که شب خفتند وهلاک شدند، و گویند شهر هذیل است. ( اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

زیان زده مغبون

پیشنهاد کاربران

بپرس