هزاریک. [ هََ / هَِ زارْ ی َ / ی ِ ] ( اِ مرکب ) یک هزارم. یک قسم از هزار قسم. از هزار یکی. ( یادداشت به خط مؤلف ) : هزاریک زآن کاندر سرشت او هنر است نگار و نقش همانا که نیست در ارتنگ.
فرخی.
هزاریک زآن کامسال کرد خواهی باز به تیغ تیز به هند اندرون نکردی پار.