هزارکشان

لغت نامه دهخدا

هزارکشان. [ هََ / هَِ ک َ ] ( اِ مرکب ) نباتی است شبیه به تاک انگور اما خاردار. تارهایی دارد که مانند تاک بر مجاور خود می پیچد و ثمر آن سرخ و به قدر نخودی است و ثمر آن را سیاهدارو گویند و بیخ آن را عودالحیة خوانند. هزارافشان نیز گویند و هزارجشان معرب آن است و معنی آن هزارشاخ است ،از کثرت تارها. به فارسی ماردار گویند و به شیرازی نخوشی یعنی «نخشکی یا خشک نشوی » زیرا که در زمستان خشک نشود، و نامهای بسیاری از او در هر لغتی نقل شده... ( انجمن آرا ). رجوع به هزارجشان و هزارافشان شود.

فرهنگ عمید

= فاشرا

پیشنهاد کاربران

بپرس