چو پشت قنفذ گشته تنورش از پیکان
هزارمیخ شده درعش از بسی سوفال.
زینبی.
برکش میخ غم ز دل پیش که صبح برکشداین خشن هزارمیخ از سر چرخ چنبری.
خاقانی.
دلق هزارمیخ شب آن ِ من است و من چون روز سر ز صدره خارا برآورم.
خاقانی.
ازبهر پاره پیر فلک را به دست صبح دلق هزارمیخ ز سر برکشیده اند.
خاقانی.
|| کنایه از آسمان پرکواکب است. ( برهان ). کنایه از فلک باشد. ( انجمن آرا ). به این معنی شاهدی یافت نشد و گویا از همان ابیات خاقانی این معنی مستفاد شده ، در صورتی که خاقانی آسمان را به دلق هزارمیخ تشبیه کرده است.