هزار اسب
لغت نامه دهخدا
ای شاه همه ملک زمین حسب تو راست
از دولت و اقبال جهان کسب تو راست
امروز به یک حمله «هزاراسب » بگیر
فردا خوارزم و صدهزار اسب تو راست.
و رشید وطواط در پاسخ اورباعی دیگری نوشت و با تیری از درون قلعه به سوی لشکر سنجر انداخت :
ای شه که به جامت می صافی است نه دُرد
اعدای تو را ز غصه خون باید خورد
گر خصم تو ای شاه شود رستم گُرد
یک خر ز«هزاراسب » نتواند برد.
جوینی در جهانگشا نویسد که این قصبه اکنون پس از حمله مغول در آب غرق شده است.( از تاریخ جهانگشای جوینی ج 2 ص 8، 9 و 56 ).
فرهنگ فارسی
گویش مازنی
پیشنهاد کاربران
اتابکان لر کوچک ( هزار اسب )
ابوالفضل
علی
ابوطاهر
اتابک هزار اسب
نصرت الدین
عمادالدین
تکله
شمس الدین
یوسف شاه
افراسیاب
نصرت الدین احمد
یوسف شاه
افراسیاب دوم
... [مشاهده متن کامل]
نورالدین
اتابک پشگین
پیراحمد
ابوسعید
شاه حسین
هوشنگ
غیاث الدین کاووس
ابوالفضل
علی
ابوطاهر
اتابک هزار اسب
نصرت الدین
عمادالدین
تکله
شمس الدین
یوسف شاه
افراسیاب
نصرت الدین احمد
یوسف شاه
افراسیاب دوم
... [مشاهده متن کامل]
نورالدین
اتابک پشگین
پیراحمد
ابوسعید
شاه حسین
هوشنگ
غیاث الدین کاووس