هروم

لغت نامه دهخدا

هروم. [ هََ ] ( ع ص ) زن پلید بدخوی. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

هروم.[ هََ ] ( اِخ ) نام پهلوانی و دلاوری است. ( برهان ).

هروم. [ هََ ] ( اِخ ) نام شهر زنان و بعضی گویند نام شهری است که در این زمان بردع می گویندش. ( برهان ) :
هرومش لقب بود از آغاز کار
کنون بردعش خواند آموزگار.
نظامی.
رج-وع به ب-ردع شود.

فرهنگ فارسی

نام پهلوانی و دلاوری است

پیشنهاد کاربران

آسیای صغیر، بیزانس. "در جای دیگری از همان بندهشن ایرانی آمده است که خشین در هروم ( یعنی روم ) واقع شده است و مراد از روم در کتاب های پهلوی همیشه آسیای صغیر و بیزانس بوده است. " بهرام فره وشی، دکتر؛ از ایرانویج.
...
[مشاهده متن کامل]

آسیای صغیر، بیزانس، آناطولی. بر گرفته از ساینو ایرانیکا اثر برتولد لوفر ترجمه مهرداد وحدتی دانشمند که قرار است به همت مرکز نشر دانشگاهی چاپ شود. نیز فرهنگ واژه یاب ابولقاسم پرتو.

بپرس