[ویکی فقه] هرمنوتیک فلسفی برخلاف کلاسیک و رمانتیک، دیگر روش فهم متون نیست، بلکه این دیدگاه خود پدیده فهم را به طور فلسفی بررسی می کند و به دنبال تحلیل ماهیت پدیده فهم است.
در قرن بیستم نگرش های متعددی میان متفکران غربی مطرح شد که هر کدام از آنها مبنای نظریه قرائت های متعدد از یک متن به حساب می آید. همه این نگرش ها بر مفسر محور بودن متن، استقلال معنای متن از مراد مولف و تعدد و بی پایان بودن قرائت ها و تفاسیر از متن تاکید داشتند. مهمترین این دیدگاه ها نظریه هرمنوتیک فلسفی است. هرمنوتیک فلسفی برخلاف کلاسیک و رمانتیک، دیگر روش فهم متون نیست، بلکه این دیدگاه خود پدیده فهم را به طور فلسفی بررسی می کند و به دنبال تحلیل ماهیت پدیده فهم است. مارتین هایدگر بنیان گذار این نگرش در اوائل قرن بیستم می باشد. به اعتقاد هایدگر پدیده فهم امری تاریخ مند و سیال است و پیش ساختارها و ذهنیت خواننده متن نقش اساسی در پیدایش فهم او از متن دارند. بعد از هایدگر شاگردش هانس گئورگ گادامر دیدگاه هرمنوتیک فلسفی را تکمیل کرد و مدعی شد که انسان بدون پیش داوری ها و پیش دانسته ها و پیش ساختارهای ذهنی خود نمی تواند به فهم و تفسیر از یک متن دست یابد.
دستاوردهای هرمنوتیک فلسفی
مهم ترین دستاوردهای هرمنوتیک فلسفی در باب فهم و تفسیر متون عبارتند از:۱. تفسیر، یک پدیده مفسر محور است و در نتیجه هدف اصلی از تفسیر یک متن، فهمیدن مراد مولف نیست. مولف نیز یکی از خوانندگان متن است که بر اساس پیش دانسته های تازه می تواند فهم جدیدی از متن داشته باشد.۲. فهم متن یک دیالوگ و گفتمان دو طرفه است. در یک طرف مفسر و ذهنیت و افق معنایی او قرار دارد و در سوی دیگر متن و افق معنایی متبلور در آن. ذهنیت و پیش داوری های مفسر برای عمل فهم ضرورت دارد. در عین حال مفسر باید از دخالت دادن پیش داوری هایی که موجب کج فهمی می شود بپرهیزد.۳. روند تفسیر و فهم یک متن، یک روند بی پایان است، چون از یک طرف انسان ممکن است به پیش دانسته های جدید دست یابد و از سوی دیگر، خود متن تفسیرهای بی پایانی را بر می تابد.۴. همه فهم ها و قرائت های حاصل از یک متن معتبر هستند و ما هیچ فهم عینی و مطابق با واقع نداریم و هیچ معیاری هم برای داوری و مشخص کردن فهم های درست از نادرست نداریم.۵. بدین ترتیب نسبیت در فهم متون رسمیت می یابد، چرا که همه فهم ها متاثر از پیش داوری و پیش دانسته های مفسران است و آن پیش داوری ها نیز تحت تاثیر سنت و تاریخ است. تاریخ و سنت هم همواره در حال تغییر و دگرگونی است. در نتیجه همه فهم ها و تفسیرها متحول و نسبی خواهد بود.
نقد هرمنوتیک فلسفی
ایرادات متعددی براین دیدگاه وارد است. از جمله:۱. آموزه های هرمنوتیک فلسفی خودمتناقض و خودشکن هستند، یعنی خودشان را نقض می کنند. به این بیان که اگر هر فهمی نسبی و سیال و متحول است پس هرمنوتیک فلسفی و آموزه های آن مانند: «هر فهمی نسبی است» و در نتیجه تحلیل هایدگر و گادامر از حقیقت فهم نیز امری نسبی، متحول و سیال است. چون این تحلیل از پیش دانسته ها و پیش داوری های آنها ناشی شده است. پس هرمنوتیک فلسفی نمی تواند امری مطلق و ثابت باشد.۲. هرمنوتیک فلسفی مدعی است که برخی از پیش دانسته ها ممکن است موجب بدفهمی شود پس باید از آنها پرهیز کرد. از سوی دیگر مدعی است که ما معیاری برای داوری نداریم. حال اشکال این است که اگر معیاری نداریم پس از کجا می توانیم بفهمیم که کدام پیش دانسته ها باعث کج فهمی می شود و کدام یک باعث خوش فهمی. همچنین ادعا می کنند که ما هیچ فهم عینی نداریم. حال از آنها سئوال می کنیم که اگر ما به واقع دسترسی نداریم، پس چگونه می توانیم تشخیص دهیم که یک متن را کج فهمیده ایم یا درست؟ و تفسیر ما از آن صحیح بوده است یا نادرست؟۳. ما همیشه نمی توانیم از نیت مولف متن یا گوینده یک گفتار صرف نظر کنیم، چرا که عقلا همیشه از نوشتن یا گفتن یک متن مقصود و منظوری دارند که در صدد انتقال آن به مخاطب خود هستند. لذا هر برداشت و تفسیری نمی تواند بیان کننده مقصود مولف باشد، مخصوصا در مورد متون مقدسی مثل قرآن که وظیفه مفسر دست یافتن به مراد خداوند است. حتی اگر ما از مولف متن هم صرف نظر کنیم باز نمی توان گفت که یک متن بی نهایت تفسیر می تواند داشته باشد، چرا که بین الفاظ و معانی ارتباط خاصی برقرار است و اهل یک زبان الفاظ را برای معانی خاصی وضع می کنند و لذا یک لفظ در نهایت می تواند چند معنا داشته باشد، یعنی معانی محدود داشته باشد.۴. ادعای اصلی این دیدگاه ضرورت دخالت پیش دانسته ها در عمل فهم است. در مورد این ادعا باید گفت که ما با انواع مختلفی از پیش دانسته ها مواجه هستیم که برخی از آنها در حصول فهم لازم هستند از قبیل؛ معلومات ابزاری مثل لغت، ادبیات ، قواعد محاوره عقلایی؛ اطلاعات خواننده و مفسر نسبت به شخصیت مولف و گوینده؛ پیش دانسته های یقینی مفسر مثل اینکه خداوند نمی تواند جسمانی باشد؛ و معلوماتی که امکان استنطاق و به سخن در آوردن متن را فراهم می کند، مثل سئوال های علمی که برای مفسر مطرح است.اما یک دسته از پیش دانسته ها به نام پیش دانسته های ظنی وجود دارد که استفاده از آنها موجب تفسیر به رای می گردد. در تفسیر متون باید از چنین پیش دانسته هایی پرهیز کرد. مانند اینکه کیفیت خلقت انسان در قرآن را بر دیدگاه تکاملی داروین منطبق کنیم. ۵. لازمه این دیدگاه نسبی گرایی است که امری مردود و غیر قابل قبول است همچنین بر اساس هرمنوتیک فلسفی راه نقد و انتقاد تفاسیر بسته می شود. چون ارزش همه تفاسیر طبق آن یکسان است.
در قرن بیستم نگرش های متعددی میان متفکران غربی مطرح شد که هر کدام از آنها مبنای نظریه قرائت های متعدد از یک متن به حساب می آید. همه این نگرش ها بر مفسر محور بودن متن، استقلال معنای متن از مراد مولف و تعدد و بی پایان بودن قرائت ها و تفاسیر از متن تاکید داشتند. مهمترین این دیدگاه ها نظریه هرمنوتیک فلسفی است. هرمنوتیک فلسفی برخلاف کلاسیک و رمانتیک، دیگر روش فهم متون نیست، بلکه این دیدگاه خود پدیده فهم را به طور فلسفی بررسی می کند و به دنبال تحلیل ماهیت پدیده فهم است. مارتین هایدگر بنیان گذار این نگرش در اوائل قرن بیستم می باشد. به اعتقاد هایدگر پدیده فهم امری تاریخ مند و سیال است و پیش ساختارها و ذهنیت خواننده متن نقش اساسی در پیدایش فهم او از متن دارند. بعد از هایدگر شاگردش هانس گئورگ گادامر دیدگاه هرمنوتیک فلسفی را تکمیل کرد و مدعی شد که انسان بدون پیش داوری ها و پیش دانسته ها و پیش ساختارهای ذهنی خود نمی تواند به فهم و تفسیر از یک متن دست یابد.
دستاوردهای هرمنوتیک فلسفی
مهم ترین دستاوردهای هرمنوتیک فلسفی در باب فهم و تفسیر متون عبارتند از:۱. تفسیر، یک پدیده مفسر محور است و در نتیجه هدف اصلی از تفسیر یک متن، فهمیدن مراد مولف نیست. مولف نیز یکی از خوانندگان متن است که بر اساس پیش دانسته های تازه می تواند فهم جدیدی از متن داشته باشد.۲. فهم متن یک دیالوگ و گفتمان دو طرفه است. در یک طرف مفسر و ذهنیت و افق معنایی او قرار دارد و در سوی دیگر متن و افق معنایی متبلور در آن. ذهنیت و پیش داوری های مفسر برای عمل فهم ضرورت دارد. در عین حال مفسر باید از دخالت دادن پیش داوری هایی که موجب کج فهمی می شود بپرهیزد.۳. روند تفسیر و فهم یک متن، یک روند بی پایان است، چون از یک طرف انسان ممکن است به پیش دانسته های جدید دست یابد و از سوی دیگر، خود متن تفسیرهای بی پایانی را بر می تابد.۴. همه فهم ها و قرائت های حاصل از یک متن معتبر هستند و ما هیچ فهم عینی و مطابق با واقع نداریم و هیچ معیاری هم برای داوری و مشخص کردن فهم های درست از نادرست نداریم.۵. بدین ترتیب نسبیت در فهم متون رسمیت می یابد، چرا که همه فهم ها متاثر از پیش داوری و پیش دانسته های مفسران است و آن پیش داوری ها نیز تحت تاثیر سنت و تاریخ است. تاریخ و سنت هم همواره در حال تغییر و دگرگونی است. در نتیجه همه فهم ها و تفسیرها متحول و نسبی خواهد بود.
نقد هرمنوتیک فلسفی
ایرادات متعددی براین دیدگاه وارد است. از جمله:۱. آموزه های هرمنوتیک فلسفی خودمتناقض و خودشکن هستند، یعنی خودشان را نقض می کنند. به این بیان که اگر هر فهمی نسبی و سیال و متحول است پس هرمنوتیک فلسفی و آموزه های آن مانند: «هر فهمی نسبی است» و در نتیجه تحلیل هایدگر و گادامر از حقیقت فهم نیز امری نسبی، متحول و سیال است. چون این تحلیل از پیش دانسته ها و پیش داوری های آنها ناشی شده است. پس هرمنوتیک فلسفی نمی تواند امری مطلق و ثابت باشد.۲. هرمنوتیک فلسفی مدعی است که برخی از پیش دانسته ها ممکن است موجب بدفهمی شود پس باید از آنها پرهیز کرد. از سوی دیگر مدعی است که ما معیاری برای داوری نداریم. حال اشکال این است که اگر معیاری نداریم پس از کجا می توانیم بفهمیم که کدام پیش دانسته ها باعث کج فهمی می شود و کدام یک باعث خوش فهمی. همچنین ادعا می کنند که ما هیچ فهم عینی نداریم. حال از آنها سئوال می کنیم که اگر ما به واقع دسترسی نداریم، پس چگونه می توانیم تشخیص دهیم که یک متن را کج فهمیده ایم یا درست؟ و تفسیر ما از آن صحیح بوده است یا نادرست؟۳. ما همیشه نمی توانیم از نیت مولف متن یا گوینده یک گفتار صرف نظر کنیم، چرا که عقلا همیشه از نوشتن یا گفتن یک متن مقصود و منظوری دارند که در صدد انتقال آن به مخاطب خود هستند. لذا هر برداشت و تفسیری نمی تواند بیان کننده مقصود مولف باشد، مخصوصا در مورد متون مقدسی مثل قرآن که وظیفه مفسر دست یافتن به مراد خداوند است. حتی اگر ما از مولف متن هم صرف نظر کنیم باز نمی توان گفت که یک متن بی نهایت تفسیر می تواند داشته باشد، چرا که بین الفاظ و معانی ارتباط خاصی برقرار است و اهل یک زبان الفاظ را برای معانی خاصی وضع می کنند و لذا یک لفظ در نهایت می تواند چند معنا داشته باشد، یعنی معانی محدود داشته باشد.۴. ادعای اصلی این دیدگاه ضرورت دخالت پیش دانسته ها در عمل فهم است. در مورد این ادعا باید گفت که ما با انواع مختلفی از پیش دانسته ها مواجه هستیم که برخی از آنها در حصول فهم لازم هستند از قبیل؛ معلومات ابزاری مثل لغت، ادبیات ، قواعد محاوره عقلایی؛ اطلاعات خواننده و مفسر نسبت به شخصیت مولف و گوینده؛ پیش دانسته های یقینی مفسر مثل اینکه خداوند نمی تواند جسمانی باشد؛ و معلوماتی که امکان استنطاق و به سخن در آوردن متن را فراهم می کند، مثل سئوال های علمی که برای مفسر مطرح است.اما یک دسته از پیش دانسته ها به نام پیش دانسته های ظنی وجود دارد که استفاده از آنها موجب تفسیر به رای می گردد. در تفسیر متون باید از چنین پیش دانسته هایی پرهیز کرد. مانند اینکه کیفیت خلقت انسان در قرآن را بر دیدگاه تکاملی داروین منطبق کنیم. ۵. لازمه این دیدگاه نسبی گرایی است که امری مردود و غیر قابل قبول است همچنین بر اساس هرمنوتیک فلسفی راه نقد و انتقاد تفاسیر بسته می شود. چون ارزش همه تفاسیر طبق آن یکسان است.
wikifeqh: هرمنوتیک_فلسفی