هرمزداباد
لغت نامه دهخدا
هرمزدآباد. [ هَُ م َ ] ( اِخ ) از رستاق ساوه و طسوج فیستین. ( تاریخ قم ص 114 ). رجوع به هرمزآباد شود.
هرمزدآباد. [ هَُ م َ ] ( اِخ ) از دیهیهای جبل. ( تاریخ قم ص 136 ). رجوع به هرمزآباد شود.
هرمزدآباد. [ هَُ م َ ] ( اِخ ) از رستاق قاسان. ( تاریخ قم ص 118 ). رجوع به هرمزآباد شود.
هرمزدآباد. [ هَُ م َ ] ( اِخ ) از مزارع اروندجرد. ( تاریخ قم ص 139 ). رجوع به هرمزآباد شود.
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید