هرف

لغت نامه دهخدا

هرف. [ هََ ] ( ع مص ) فزونی و درازنفسی نمودن در مدح و ثنا بشگفت. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). غلو. ( یادداشت به خط مؤلف ). || ستودن بی دانست و خبر. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || ستایش چیزی از شگفتی بدان. ( اقرب الموارد ). || زود رساندن نخله بر خود را. ( منتهی الارب ). در اقرب الموارد به این معنی تهریف آمده است. رجوع بدان شود.

فرهنگ فارسی

فزونی و دراز نفسی نمودن در مدح و ثنا بشگفت غلو ستودن بی دانست و خیر

واژه نامه بختیاریکا

( هِرِف ) خرفت

پیشنهاد کاربران

هرَّف القومُ الی الصلاة:عَجَّلوا
هرَّفت النخلة:عجَّلت أتاها
. . .
با حرّف وحرف وهرف . . . اشتباه نگیر

بپرس