هرسم

لغت نامه دهخدا

هرسم.[ هََ رَ س َ ] ( اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش مرکزی شهرستان اسلام آباد غرب ( شاه آباد ) است. این دهستان در خاور و جنوب خاوری اسلام آباد واقع است. منطقه ای است کوهستانی و سردسیر. آب قراء آن قسمتی از رودخانه محلی و قسمتی از چشمه ها و قنوات تأمین میشود. حدود دهستان به شرح زیر است : از شمال به دهستان ماهیدشت ، از باختر به بخش مرکزی شاه آباد، از جنوب به بخش شیروان چرداول شهرستان ایلام ، از خاور به دهستانهای هیلان وجلالوند. این دهستان از 33 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل شده جمعیت آن در حدود 10800 نفر و قراء مهم آن به شرح زیر است : کندهر، هرسم مرکزی دهستان ، باریک نظام و توه سرخک. محصول عمده این دهستان غلات ، چغندرقند، حبوبات ، و لبنیات است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).

هرسم. [ هََ رَ س َ ] ( اِخ ) ده مرکزی دهستان هرسم بخش مرکزی شهرستان شاه آباد واقع در جنوب خاوری شاه آباد و 6 هزارگزی خاور باریکه نظام. دشتی است سردسیرو در حدود 1000 تن سکنه دارد. از چشمه معروف سراب هرسم مشروب میشود. محصول عمده اش گندم ، جو، چغندرقند،توتون ، ذرت ، صیفی و مختصری میوه است. شغل اهالی زراعت و گله داری است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ).

فرهنگ فارسی

نام یکی از دهستان های بخش مرکزی شهرستان شاه آباد. در خاور و جنوب خاوری شاه آباد واقع است . کوهستانی سردسیر و دارای هوائی سالم است . این دهستان ۳۳ آبادی بزرگ و کوچک دارد که جمعا ۱٠۸٠٠ تن سکنه آنها است . محصولش غلات چغندر حبوبات لبنیات . مرکز دهستان نیز هریسم میباشد که ۱٠٠٠ تن سکنه دارد .

پیشنهاد کاربران

هٓرٓسم: harasm درگویش گوغر به چوب هایی که از تنه درختانی مانند سپیداربریده شده وچون تیرآهن بردیوار خانه می اندازند تا سقف خانه مستحکم شود هرسم می گویند.
هَرسم در گویش مردمان قدیمی میمند به چیزهای بسیار بزرگ اطلاق می شد.