هرز
/harz/
مترادف هرز: باطل، بی حاصل، بیهوده، ضایع، عبث، لافی، مهمل، یاوه، هدر
معنی انگلیسی:
لغت نامه دهخدا
ترکیب ها:
- هرز آب . هرز دادن. هرز رفتن. هرز شدن. هرز کردن. رجوع به این مدخل ها شود.
|| ( اِ ) جایی که آبهای بیفایده در آن جمع شود. ( برهان ). رجوع به هرز آب و هرز رفتن شود.
هرز. [ هََ ] ( اِخ ) جایی است که قبرهایی از زمان جاهلیت در آن یافت شود. ( معجم البلدان ). || نیز شبی از شبهای عرب که مربوط بدان مکان است و آن شب وقعه هذیل است و هلاکت ثمود نیز گویند در همین شب اتفاق افتاد. ( معجم البلدان ).
فرهنگ فارسی
۱-(صفت ) بیهوده هرزه بی حاصل : علف هرز . ۲- هدر. ۳- خراب ضایع : (( این قف هرز است . ) ) ۴- بی قاعده .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
۲. بی فایده، بی مصرف.
۳. گیاه بی مصرف که در میان گیاهان مفید می روید و به آن ها آسیب می زند.
واژه نامه بختیاریکا
پیشنهاد کاربران
ریشه واژگانِ " هرز، هرزه" به واژه یِ اوستاییِ " هَرز، هِرِزِنتی" در زبانِ اوستایی برمی گردد؛ این واژگانِ اوستایی ریشه یِ واژه یِ " هِشتَن" در زبانِ پارسیِ کُنونی نیز هستند؛ چراکه " هِشتَن" به چمِ " رها کردن، ترک کردن، وِل کردن، وِل دادن" می باشد.
... [مشاهده متن کامل]
( در زیرواژه یِ " هشتن" به چمهایِ این واژه در زبانهایِ اوستایی و پارسیِ میانه پرداخته ام. )
... [مشاهده متن کامل]
( در زیرواژه یِ " هشتن" به چمهایِ این واژه در زبانهایِ اوستایی و پارسیِ میانه پرداخته ام. )
زاید، باطل، بی حاصل، بیهوده، ضایع، عبث، لافی، مهمل، یاوه، هدر، زیادی
آدم هرز یعنی کنایه از آدمی که خیری از او نمیرسد به جز شر