هرج و مرج
/harjomarj/
مترادف هرج و مرج: آشوب، آنارشی، اختلال، اغتشاش، بلبشو، بی نظمی، فتنه وفساد، هرتی پرتی
برابر پارسی: آشوب، پریشانی، درهم برهم
معنی انگلیسی:
anarchy
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
واژه نامه بختیاریکا
جدول کلمات
مترادف ها
اشفتگی، هرج و مرج، شلوغی، بی نظمی کامل
هرج و مرج، اغتشاش، بی نظمی، بی قانونی، بی ترتیبی سیاسی، خودسری مردم
هرج و مرج، اغتشاش، سخن پر قیل و قال، شلوغی، بنای شگرف، طرح خیالی
هرج و مرج
هرج و مرج، مربوط به اشفتگی اوضاع، پرهرج ومرج
هرج و مرج، مربوط به اشفتگی اوضاع، پرهرج ومرج
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
شهر هَرکی هَرکی شده
درهم وبرهم، به هم ریخته، درهم آمیختگی، بی نظمی، انارشی
اغتشاش. بی نظمی
سنگ روی سنگ بند نشدن
شیر تو شیر
اسپانیا دوباره به هرج و مرج کشیده شد
انارشی. . . . . بلبشو . . . . . ولوله . . . . .
آل و آشوب
حرکات و معنی هرج و مرج
غار و غور
آنارشی ، بلبشو
بلبشو
آشفتگی
انارشی
شلوغی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)