هرج و مرج

/harjomarj/

مترادف هرج و مرج: آشوب، آنارشی، اختلال، اغتشاش، بلبشو، بی نظمی، فتنه وفساد، هرتی پرتی

برابر پارسی: آشوب، پریشانی، درهم برهم

معنی انگلیسی:
anarchy, babel, chaos, lawless, snarl, turbulence, turmoil, welter, williwaw, willywaw, disorder, chaotic, anarchical
anarchy
, disorder, chaos, chaotic, disorderly, anarchical

لغت نامه دهخدا

هرج و مرج. [ هََ ج ُ م َ ] ( ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) در محلی گویند که جمعی ناموافق و بی اتفاق برخلاف هم کاری کنند و هر کرا آنچه از دست آید کند. ( برهان ). شلوغ پلوغ. بلبشو. فتنه و آشوب و بی انتظامی. ( یادداشت به خط مؤلف ) : خراسان در هرج و مرج افتاد و ملک متزلزل شد. ( ترجمه تاریخ یمینی ). رجوع به هرج شود.

فرهنگ فارسی

(اسم ) ۱- فتنهوفساد آشوب . ۲- درهم آمیختگی بی نظمی : (خراسان درهرج ومرج افتاد. ) )

فرهنگ معین

(هَ جُ مَ ) [ ازع . ] (اِمر. ) ۱ - فتنه و آشوب . ۲ - بی نظمی ، بی قانونی .

فرهنگ عمید

درهم وبرهم، به هم ریخته، درهم آمیختگی، بی نظمی.

واژه نامه بختیاریکا

بیمبِلِ بیمبَو؛ اوشوو به گَلُو

جدول کلمات

درهم وبرهم، به هم ریخته، درهم آمیختگی، بی نظمی.

مترادف ها

chaos (اسم)
اشفتگی، هرج و مرج، شلوغی، بی نظمی کامل

anarchy (اسم)
هرج و مرج، اغتشاش، بی نظمی، بی قانونی، بی ترتیبی سیاسی، خودسری مردم

babel (اسم)
هرج و مرج، اغتشاش، سخن پر قیل و قال، شلوغی، بنای شگرف، طرح خیالی

helter-skelter (اسم)
هرج و مرج

anarchic (صفت)
هرج و مرج، مربوط به اشفتگی اوضاع، پرهرج ومرج

anarchical (صفت)
هرج و مرج، مربوط به اشفتگی اوضاع، پرهرج ومرج

فارسی به عربی

فوضوی , فوضویة ، اِرتباک، فوضی

پیشنهاد کاربران

خرتوخر
شهر هَرکی هَرکی شده
درهم وبرهم، به هم ریخته، درهم آمیختگی، بی نظمی، انارشی
اغتشاش. بی نظمی
سنگ روی سنگ بند نشدن
شیر تو شیر
اسپانیا دوباره به هرج و مرج کشیده شد
انارشی. . . . . بلبشو . . . . . ولوله . . . . .
آل و آشوب
حرکات و معنی هرج و مرج
غار و غور
آنارشی ، بلبشو
بلبشو
آشفتگی
انارشی
شلوغی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)

بپرس