هرانک

لغت نامه دهخدا

( هرآنک ) هرآنک. [ هََ ] ( ضمیر مبهم مرکب ) هرکه. هرآنکه. هرکس. هرکو :
هر آنک او نیست از تو بِه ْ، به دانش
به صحبت همدم و محرم مدانش.
ناصرخسرو.

هرانک. [ هََ ن َ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان الموت از بخش معلم کلایه شهرستان قزوین. جایی است سردسیر و کوهستانی و دارای 205 تن سکنه. از رودخانه شاهرود الموت مشروب میشود. محصول عمده اش غلات ، برنج ، انگور و انواع میوه و شغل مردم زراعت و گله داری و جاجیم بافی است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 ).

فرهنگ فارسی

( هر آنک ) هر که هر آنکه

پیشنهاد کاربران

بپرس