هراش


مترادف هراش: دلهره، استفراغ، شکوفه، قی

لغت نامه دهخدا

هراش. [ هََ ] ( اِ ) قی و استفراغ وشکوفه. ( برهان ). قی باشد. ( اسدی ). قی باشد که مستان و بیماران کنند. ( صحاح الفرس ). هَرارش :
از چه توبه نکند خواجه که هر جای رود
قدحی می بنخورده کندش زود هراش.
شهید بلخی.

هراش. [ هَِ ] ( ع مص ) بر یکدیگر انگیختن سگان را. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || برجستن و حمله کردن و دشمنی ورزیدن. ( از اقرب الموارد ). || ( اِمص ) مخاصمه و قتال و این معنی مستعار از هراش سگان است. ( اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

(اسم ) قی استفراغ شکوفه : ((ازچه توبهنکند خواجهبهرجاکهبود(رود ) قدحی می بخورد راست کند زود هراش . ) )
بر یکدیگر انگیختن سگان را بر جستن و حمله کردن و دشمنی ورزیدن

فرهنگ معین

(هَ ) (اِمص . ) قی ، استفراغ .

فرهنگ عمید

قی، استفراغ، غثیان، مراش: از چه توبه نکند خواجه که هرجا که بُوَد / قدحی می بخورد راست کند زود هراش (رودکی: ۵۲۴ ).

فرهنگستان زبان و ادب

{sweating} [مهندسی مواد و متالورژی] برجستگی های فلزی با سطح صاف و نسبتاً کروی بر روی سطوحی از قطعۀ ریختگی که در تماس با سطوح قالب نیستند و عموماً به سبب فشارهای داخلی مادۀ مذاب به وجود می آیند

جدول کلمات

استفراغ

پیشنهاد کاربران

بپرس