کز بیم ناوک تو به مغرب به روزو شب
اندر تن عدو بهراسد همی روان.
فرخی.
هنگام مدح او دل مدحت کنان اواز بیم نقد او بهراسد ز شاعری.
فرخی.
سمندش چو آن زشت پتیاره دیدشمید وهراسید و اندررمید.
اسدی.
به ایرانیان گفت گردان چین هراسیده اند از شما روز کین.
اسدی.
مسیحم که گاه از یهودی هراسم گه از راهب هرزه لا میگریزم.
خاقانی.
جان در کنف شاهست از حادثه نهراسدعیسی زبر چرخست از دار نیندیشد.
خاقانی.
هراسیدم از دولت تیزگام که بگذارد این نقش را ناتمام.
نظامی.
ز گوهر سفتن استادان هراسندکه قیمت مندی گوهر شناسند.
نظامی.
خرد بخشید تا او را شناسیم بصارت داد تا هم زو هراسیم.
نظامی.
از عقوبت آخرت نهراسد. ( گلستان ).