هراء

لغت نامه دهخدا

هراء. [ هَِ ] ( ع اِ ) نوباوه خرما. نوباوه خرما درخت. ( منتهی الارب ). فسیل النخل. ( اقرب الموارد ). || ( اِخ ) نام دیوی که موکل خوابهای زشت است. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).

هراء. [ هََ ] ( ع ص ، اِ ) سخن بسیار خطا یا زشت. ( منتهی الارب ). سخن بسیار یا سخن فاسد که نظام ندارد. ( اقرب الموارد ). || فحش. || سخن تباه ناآراسته. ( منتهی الارب ). || مردبسیارسخن بیهوده گوی. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

هراء. [ هَِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان لزان بخش بستک شهرستان لار واقع در 96 هزارگزی جنوب خاوری بستک و در ساحل جنوبی رود آسو. جایی گرمسیر و کوهستانی و دارای 60 تن سکنه است. محصول عمده اش غله ، خرما و تنباکو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 ).

هراء. [ هََ رْ را ] ( اِخ ) لقب ابومعاذ مسلم نحوی است که استاد کسائی و علم تصریف از وضع اوست. ( منتهی الارب ). رجوع به معاذ هراء شود.

پیشنهاد کاربران

بپرس