هذب

لغت نامه دهخدا

هذب. [ هََ ] ( ع مص ) بریدن چیزی را. ( منتهی الارب ). بریدن درخت و جز آن را. ( اقرب الموارد ). || پاکیزه و بی آمیغ کردن. ( منتهی الارب ). پاک و خالص کردن. ( اقرب الموارد ). || برگزیدن. || درست نمودن. ( منتهی الارب ). اصلاح. ( اقرب الموارد ). || پاک کردن نخله را از پوست و لیف. || روان شدن چیزی. || شتافتن مرد و جز آن. || افزون گشتن بانگ و خروش قوم. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

هذب. [ هََ ذَ ] ( ع اِمص ) روشنایی و باصفایی. ( منتهی الارب ). صفا و خلوص. ( اقرب الموارد ): ما فی مودتّه هذب. ( اقرب الموارد ). || پاکیزگی. || برگزیدگی. ( منتهی الارب ).

هذب. [ هََ ذِ ] ( ع ص ) سریع از اسب و جز آن. ( از اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

سریع از اسب و جز آن

پیشنهاد کاربران

بپرس