هدون

لغت نامه دهخدا

هدون.[ هَُ ] ( ع مص ) آرمیدن. ( منتهی الارب ). سکون. ( از اقرب الموارد ). || ترسیدن. ( اقرب الموارد ). || آرام دادن. ( منتهی الارب ). رجوع به هدن شود. || خوشنود کردن کودک را. || دفن کردن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || تن آسان و فراخ زندگانی شدن. ( منتهی الارب ). استرخاء. ( اقرب الموارد ). || آسودن. ( منتهی الارب ).

هدون. [ هَِ دْ دو ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ هَدّ. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

هدون. [ هَُ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ هد. ( منتهی الارب ).

فرهنگ فارسی

آرمیدن سکون آرام دادن

پیشنهاد کاربران

بپرس