هدنه

لغت نامه دهخدا

( هدنة ) هدنة. [ هَُ ن َ ] ( ع اِ ) تن آسانی. ( منتهی الارب ). || آرامش. آرام گرفتن. ( مصادر اللغة زوزنی ). سکون. ( اقرب الموارد ). || آشتی و صلح. ( منتهی الارب ). مقابل نزاع. ضد منازعت. ( یادداشت به خط مؤلف ). مصالحه. ج ، هُدَن. ( اقرب الموارد ) : با آنکه این هدنه ساخته بودند پیوسته در حدود اطراف ولایت منازعت میرفت. ( فارسنامه ابن بلخی ). سلطان نرم شد و بر سبیل هدنه و مصالحت بازگشت. ( جهانگشای جوینی ). اطراف آن کار بر ظاهرهدنه فراهم گرفت و با همدان آمد. ( ترجمه تاریخ یمینی ). || ( اصطلاح نظامی عربی ) آتش بس موقت.

هدنة. [ هََ ن َ ] ( ع اِ ) باران سست اندک. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

(مصدر ) ۱- آرام گرفتن . ۲- (اسم ) آرامش سکون . ۲- آشتی صلح
باران سست اندک

فرهنگ معین

(هُ نِ ) [ ع . هدنة ] (اِ مص . ) آشتی ، صلح .

فرهنگ عمید

آشتی، صلح.

پیشنهاد کاربران

بپرس