هدایت کردن


معنی انگلیسی:
direct, lead, navigate, wave, conduct, steer, to guide, to lead

جدول کلمات

هدا

مترادف ها

conduct (فعل)
بردن، اداره کردن، عمل اوردن، هدایت کردن

lead (فعل)
بردن، سوق دادن، رهبری کردن، راهنمایی کردن، هدایت کردن، سرب پوش کردن، با سرب اندودن، بران داشتن

direct (فعل)
سوق دادن، قراول رفتن، دستور دادن، اداره کردن، نظارت کردن، عطف کردن، متوجه ساختن، امر کردن، هدایت کردن، معطوف داشتن

rede (فعل)
هدایت کردن، حدس زدن

steer (فعل)
بردن، اداره کردن، راهنمایی کردن، هدایت کردن، راندن

navigate (فعل)
هدایت کردن، کشتیرانی کردن

فارسی به عربی

تصرف , عجل مخصی , مباشر
( هدایت کردن (هواپیماو غیره ) ) ابحر

پیشنهاد کاربران

هدایت کردن
برابر پارسی:راهنمایی، راندن، کشاندن
هدایت کردن: نودن ( از پهلوی )
رهنمودن
راهنمایی کردن
هدایت کردن: اندر پهلوی برابرانش هستند:
( lead ) ، ( conduce ) ، ( instruct ) ، ( guide ) برابر پهلوی آنان.
۱ - هاچیدن: هاچید، هاچیده، هاچ، هاچش ( نام کارواژه ) ( Hačidan ) .
۲ - هاختن: هاخت، هاخته، هاز، هازش ( نام کارواژه ) ( Hāxtan ) .
...
[مشاهده متن کامل]

۳ - ویتاردن: ویتارد، ویتارده، ویتار، ویتارش ( نام کارواژه ) ( witardan ) .
۴ - فْرَنآفتن: فْرَنآفت، فْرَنآفته، فْرَنآم، فْرَمآمش ( نام کارواژه ) ( Franāftan ) .
۵ - زآمِینیدن:زآمِینید، زآمِینیده، زآمِین، زآمِینش ( نام کارواژه ) ( Zāmēnidan ) .

هادی. . . . هدا. . . . راهنمایی. . . .
ارشاد دادن ؛ ارشاد کردن :
خدایا چون مرا در عاشقی ارشاد میدادی
چه می شد اندکم از بیوفائی یاد میدادی.
سلیم.
راهبری
ارشاد

بپرس