هجوء. [ هَُ ] ( ع مص ) خوردن. ( منتهی الارب ). خوردن طعام را. ( اقرب الموارد ). || پر کردن. ( منتهی الارب ). پرکردن شکم را. ( اقرب الموارد ). || فرونشاندن طعام گرسنگی را. ( منتهی الارب ). || به چرا بازداشتن شتران را. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).