هجهج. [ هََ هََ] ( ع اِ ) زمین درشت خشکسال رسیده. ( منتهی الارب ). و عبارت اللسان چنین است : الارض الصلبة الجدبة التی لانبات بها. ( از اقرب الموارد ). ج ، هجاهج. ( اقرب الموارد ). || کلمه ای است که گوسپندان را زجر کنند به وی. ( منتهی الارب ). در صورت مبنی بودن بر سکون ، زجراست برای غنم. ( اقرب الموارد ). رجوع به هجاهج شود. هجهج. [ هَُ ج َ هَِ ] ( ع اِ ) قچقار. || آب نوشیده و خورده. ( منتهی الارب ).