هجار
لغت نامه دهخدا
ما ان علمنا ملکا
اکثر منه قرة وقارا
و فارسا یستلب الهجارا. ( از تاج العروس ). || ریسمانی که در خردگاه پای شتر بسته بر تهیگاه و یا به تنگ متصل به تهیگاه آن بندند. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ) ( از تاج العروس ) ( از معجم متن اللغة ). رسن که خرده پای اشتر با زانو بندند. ( مهذب الاسماء ). ریسمانی که بر یک دست و یک پای شتر بندند. ( از تاج العروس ) ( از معجم متن اللغة ). گویند: «شد بعیره بالهجار». ( از اقرب الموارد ). || ریسمان پالان شتر. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید