هجاج

لغت نامه دهخدا

هجاج. [ هََ ج َ / ج ِ ] ( ع ص ، اِ ) رفتار تند. گردش سریع. ( از اقرب الموارد ): سیر هجاج ؛ رفتار سخت. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ) ( از معجم متن اللغة ). || مردم فرومایه. ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). || رایی که در آن اندیشه نشده و از روی حزم نباشد. ( از معجم متن اللغة ) ( از تاج العروس ): رکب فلان هجاج ؛ یعنی فلان بر سر خود رفت. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). رکب رأسه. ( اقرب الموارد ) ( معجم متن اللغة ). رکب من امره هجاج ؛ رکب رأسه. ( تاج العروس ) ( معجم متن اللغة ). متمرس بن عبدالرحمان صحاری گوید :
فلایدع اللئام سبیل غی
و قد رکبوا علی لومی هجاج.
( از تاج العروس ).
این کلمه غیرمنصرف است. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). و به صورت تثنیه نیز به همین معنی است : رکب هجاجیه. ( ازتاج العروس ) ( از معجم متن اللغة ).
- هجاجیک ؛ به لفظ مثنی ، یعنی دورباش. هذاذیک. ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). این کلمه هنگامی گفته میشود که بخواهند مردم را از چیزی بازدارند. ( از اقرب الموارد ) ( از معجم متن اللغة ) ( از تاج العروس ).

فرهنگ فارسی

رفتار تند گردش سریع

گویش مازنی

/hojaaj/ شایعه پراکن

پیشنهاد کاربران

بپرس