هثم

لغت نامه دهخدا

هثم.[ هََ ] ( ع مص ) کوفتن چیزی را چنانکه ساییده شود. ( منتهی الارب ): هثم چیزی ؛ کوفتن آن را تا نرم و ساییده گردد. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از معجم متن اللغة ). || به یک بار مال نیکو و کلان دادن. ( از منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). به یک بار مال نیکو و جید دادن کسی را. ( از اقرب الموارد ) ( از معجم متن اللغة ). قثم. || بخشیدن. ( شمس اللغات ).

هثم. [ هَُ ث ُ ] ( ع اِ ) ریگ توده فروریخته. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ) ( از معجم متن اللغة ).

پیشنهاد کاربران

بپرس