هتل هوس ( آلمانی: Hotel Desire ) نام یک فیلم کوتاه فیلم درام و اِروتیک به نویسندگی و کارگردانی سرگئی مویا است که در سال ۲۰۱۱ میلادی منتشر شد. صحنه های هم آغوشی زارالیزا فُلم و کلیمنس شیک در این فیلم، ساختگی نیست. [ ۱] [ ۲]
آنتونیا زن جوانی است که از سال ها پیش از همسرش جدا شده است و با پسر کوچکش ۷ ساله اش در برلین زندگی می کند. او مدتی متمادی است که به عنوان مستخدمهٔ یک هتل، سخت مشغول کار است و فرصتی برای تفریح، سرگرم کردن پسرش و رسیدگی به زندگی شخصی اش نداشته است. در یک روز گرم تابستانی، او فرزندش را سوار اتوبوس می کند تا به پاریس برود و ۲ هفته را با پدرش ( همسر سابق آنتونیا ) بگذراند. آن دو قرار است با هم به کوت دازور بروند و آنتونیا از این موضوع خوشحال است که فرصتی دست داده تا پسرش کوچکش، تفریحی بکند.
آنتونیا بخاطر این موضوع، دیر به محل کارش می رسد و سخت از سوی مدیر هتل توبیخ می شود و مدیر می گوید این، آخرین فرصت اوست و اگر دیگر بار دیر کند، یقیناً اخراج خواهد شد. او در عین حال بابت رفتن و دوری فرزندش، دلتنگ است. آنتونیا برای تعویض لباس به اتاق مستخدمان رفته و در آنجا یکی از همکارانش که او را درهم آشفته و دلگیر می بیند به او می گوید که دلیل این همه فشار روحی و عصبی آن است که آنتونیا مدت هاست رابطه جنسی نداشته است و به او پیشنهاد می کند در اولین فرصت ممکن، فکری برای این خلاء مهم زندگی اش بکند.
کمی بعد، او برای تمیز کردنِ اتاق ۸۲۳ به آنجا رفته و اتاق را خالی می یابد. وی نمی داند که این اتاق، متعلق به نقاشِ مشهور نابینایی به نام «یولیوس پاس» است که تنها با لمس کردن چهرهٔ افراد، به خصوصیاتِ فیزیکی آنان پی برده و نقاشی های پرترهٔ فوق العاده ای خلق می کند و اینک برای افتتاح نمایشگاهی از آثارش، به برلین آمده است. نقاشِ نابینا در حمام است و آنتونیا مشغول وارسی اتاق و تماشای طراحی های اوست که به ناگاه، تلفنِ همراهِ نقاش زنگ می خورد و او از حمام بیرون آمده و به اتاق می آید. در آغاز، آنتونیا نمی داند که او نابیناست و فکر می کند که نقاش، او را حین وارسی وسایل شخصی اش دیده است. نقاش هم نمی داند که آنتونیا در اتاق است و زیر لب با خود صحبت می کند و آنتونیا، آرام صحبت های او را گوش می کند و حرف هایش، لبخندی بر لبانش می آورد. موقعیت آنتونیا در اتاق بگونه ای است که نمی تواند بی سر و صدا، آنجا را ترک کند. نقاش لباس هایش را می پوشد و آمادهٔ رفتن می شود، اما هنگامی که می خواهد کفش هایش را بپوشد، دستش به کفش ها و پاهای آنتونیا می خورد که در گوشه ای کنار پرده، ساکت ایستاده است و اینجاست که نقاش متوجهٔ حضور او می شود و…
این نوشته برگرفته از سایت ویکی پدیا می باشد، اگر نادرست یا توهین آمیز است، لطفا گزارش دهید: گزارش تخلفآنتونیا زن جوانی است که از سال ها پیش از همسرش جدا شده است و با پسر کوچکش ۷ ساله اش در برلین زندگی می کند. او مدتی متمادی است که به عنوان مستخدمهٔ یک هتل، سخت مشغول کار است و فرصتی برای تفریح، سرگرم کردن پسرش و رسیدگی به زندگی شخصی اش نداشته است. در یک روز گرم تابستانی، او فرزندش را سوار اتوبوس می کند تا به پاریس برود و ۲ هفته را با پدرش ( همسر سابق آنتونیا ) بگذراند. آن دو قرار است با هم به کوت دازور بروند و آنتونیا از این موضوع خوشحال است که فرصتی دست داده تا پسرش کوچکش، تفریحی بکند.
آنتونیا بخاطر این موضوع، دیر به محل کارش می رسد و سخت از سوی مدیر هتل توبیخ می شود و مدیر می گوید این، آخرین فرصت اوست و اگر دیگر بار دیر کند، یقیناً اخراج خواهد شد. او در عین حال بابت رفتن و دوری فرزندش، دلتنگ است. آنتونیا برای تعویض لباس به اتاق مستخدمان رفته و در آنجا یکی از همکارانش که او را درهم آشفته و دلگیر می بیند به او می گوید که دلیل این همه فشار روحی و عصبی آن است که آنتونیا مدت هاست رابطه جنسی نداشته است و به او پیشنهاد می کند در اولین فرصت ممکن، فکری برای این خلاء مهم زندگی اش بکند.
کمی بعد، او برای تمیز کردنِ اتاق ۸۲۳ به آنجا رفته و اتاق را خالی می یابد. وی نمی داند که این اتاق، متعلق به نقاشِ مشهور نابینایی به نام «یولیوس پاس» است که تنها با لمس کردن چهرهٔ افراد، به خصوصیاتِ فیزیکی آنان پی برده و نقاشی های پرترهٔ فوق العاده ای خلق می کند و اینک برای افتتاح نمایشگاهی از آثارش، به برلین آمده است. نقاشِ نابینا در حمام است و آنتونیا مشغول وارسی اتاق و تماشای طراحی های اوست که به ناگاه، تلفنِ همراهِ نقاش زنگ می خورد و او از حمام بیرون آمده و به اتاق می آید. در آغاز، آنتونیا نمی داند که او نابیناست و فکر می کند که نقاش، او را حین وارسی وسایل شخصی اش دیده است. نقاش هم نمی داند که آنتونیا در اتاق است و زیر لب با خود صحبت می کند و آنتونیا، آرام صحبت های او را گوش می کند و حرف هایش، لبخندی بر لبانش می آورد. موقعیت آنتونیا در اتاق بگونه ای است که نمی تواند بی سر و صدا، آنجا را ترک کند. نقاش لباس هایش را می پوشد و آمادهٔ رفتن می شود، اما هنگامی که می خواهد کفش هایش را بپوشد، دستش به کفش ها و پاهای آنتونیا می خورد که در گوشه ای کنار پرده، ساکت ایستاده است و اینجاست که نقاش متوجهٔ حضور او می شود و…
wiki: هتل هوس