هتف
لغت نامه دهخدا
هتف. [ هََ ] ( ع مص ) هتاف. بانگ کردن. ( تاج المصادر ) ( دهار ). بانگ برزدن. آواز دادن. ( مقدمة الادب ). خواندن. ( معجم متن اللغة ) ( اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ): هتف به هتفاً؛ بانگ برزد بر او. ( معجم متن اللغة ). هتف به هاتف ؛ بانگ برزد برو کسی که شخص وی دیده نشد. ( ناظم الاطباء ). اهتف بالانصار؛ بخوان مر یاران را. ( از اقرب الموارد ). || بانگ کردن و نوحه کردن کبوتر. ( از معجم متن اللغة ). هتفت الحمامة؛ بانگ کرد آن کبوتر. ( ناظم الاطباء ). کشید صدایش را به طریق نوحه. ( از اقرب الموارد ). || ستودن ومدح کردن کسی را: هتف بفلان ؛ مر او را ستود. ( از معجم متن اللغة ): فلانة یُهْتَف ُ بها؛ آن زن به خوبرویی وجمال یاد کرده میشود. ( از معجم متن اللغة ). || انداختن. ( دهار ) .
فرهنگ فارسی
آواز آواز بلند بانگ سخت
فرهنگ معین
پیشنهاد کاربران
فریاد زد