هبنوقه
لغت نامه دهخدا
هبنوقة.[ هَُ ق َ ] ( ع اِ ) نای. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء )( آنندراج ). مزمار. ( معجم متن اللغة ) ( اقرب الموارد ). || دف. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). || هر آلت سرود. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). ج ، هبانیق. ( معجم متن اللغة ).
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید