هبنق
لغت نامه دهخدا
هبنق. [ هََ ب َن ْ ن َ ] ( ع ص ) گول کوتاه بالا. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). احمق کوتاه بالا. ( ناظم الاطباء ). هبنک. احمق. ( اقرب الموارد ) ( معجم متن اللغة ). || کوتاه بالا. قصیر. ( اقرب الموارد ) ( معجم متن اللغة ).
فرهنگ فارسی
پیشنهاد کاربران
پیشنهادی ثبت نشده است. شما اولین نفر باشید