هبد
لغت نامه دهخدا
هبد. [ هََ ] ( ع اِ ) حنظل. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( معجم متن اللغة ) ( اقرب الموارد ). || دانه حنظل. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( معجم متن اللغة ). || پیه حنظل. ( معجم متن اللغة ).
هبد. [ هََ ] ( ع مص ) شکستن حنظل را. || چیدن حنظل را. || پختن حنظل را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) ( معجم متن اللغة ). || بیرون آوردن حنظل برای خوردن. ( معجم متن اللغة ). || حنظل خورانیدن کسی را. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) ( معجم متن اللغة ).
فرهنگ فارسی
شکستن حنظل را چیدن حنظل را
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
پیشنهاد کاربران
تخته ای که با آن زمین شیار کرده را هموار می کنند؛ مالۀ برزگران.