یکی گرز زد ترک را بر هباک
کز اسب اندرآمد همانگه به خاک.
فردوسی.
زد کلوخی بر هباک آن فژاک شد هباک او به کردار مغاک.
طیان مرغزی.
کسی که سر ننهد بر خط متابعتت به تیغ حادثه بشکافدش زمانه هباک.
منصور شیرازی ( از فرهنگ نظام ).
|| میان سر. ( لغت فرس اسدی ) ( فرهنگ نظام ). || قله کوه. || ماده ملونه لاک. ( ناظم الاطباء ) ( اشتنگاس ).