لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
(اسم ) ترساننده . یا مرض هایل . مرض سخت موحش .
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
دانشنامه عمومی
پیشنهاد کاربران
شبِ تاریک و بیمِ موج و گِردابی چنین هایل
کجا دانند حالِ ما سبکبارانِ ساحل ها
کجا دانند حالِ ما سبکبارانِ ساحل ها
هول و هراس
دیو بود آن که مردمش خوانی
نامِ او هایلِ بیابانی
( هفت پیکر نظامی )
دیو بود آن که مردمش خوانی
نامِ او هایلِ بیابانی
( هفت پیکر نظامی )
از آن ورطه هایل خلاصی داد ( هنر۹۹ )
وحشت انگیز
ترسناک 🏓
مثال در جمله :
در مقامی افتاده ام که هر ساعت موجی هایل می خیزد ( هنر 95 )
مثال در جمله :
در مقامی افتاده ام که هر ساعت موجی هایل می خیزد ( هنر 95 )
هول کننده
ترسناک