حقایقی برتر که هاوکینگ، سلطان بهشت و دنیا نتوانست به آنها دست یابد:
خداوند نه تنها دارای یک وجود لایه تناهی و بیکران می باشد بلکه یک مکان بیکران و یک زمان بی آغاز و بی پایان. بجای یک گردو ، هاوکینگ میتوانست تعداد بیشماری گردو را تصور نماید که هرکدام حاوی یک جهان باشند. در خانه قاضی آسمانی گردو بسیار است اما بی شمار هم هست. فقط در خانه قاضی های زمینی تعداد گردو ها با شمارند. هاوکینگ با چشم های تیز بین عقابی روحی خویش نتوانست نگاهی به پیکره لایه تناهی بی افکند و بی انتهایی آنرا درک کند. گویا فقط با مفهوم خشک و خالی ریاضیاتی بینهایت سرو کار داشته باشد.
... [مشاهده متن کامل]
چیز دیگری که مسلما برایش نا آشنا بوده است، مفاهیم خشک و خالی دینی بیزمانی و بیمکانی اند که حکمت دینی آنها را دو صفت از صفات بی شمار خداوند می پندارد، بدون اینکه به عینیت و واقعیت داشتن آنها پی برده باشد. امروز میتوان با اطمینان خاطر به این حقیقت باور داشت که نسبیت عام انشتین یک پدیده ذهنی است و واقعیتی خارج از ذهن آزمایشگر و یا مشاهده کننده را ندارد. در این باره خود انشتین برای انسان هایی که به فرمول های پیچیده ریاضیات عالی و محض در بخش دیفرانسیل هندسی آشنا نیستند و دوست دارند با زبانی ساده و عمومی معنا و مفهوم نسبیت عام را بشنوند و درک کنند، یک مثال تاریخی آورده است به شرح زیر : من اگر با پای برهنه به مدت یک دقیقه روی یک سنگ داغ به ایستم، به نظرم نیم ساعت طول کشیده است و اگر به مدت نیم ساعت یک گفتگوی مطبوع با یک زن زیبا داشته باشم، احساسم این خواهد بود که انگار آن گفتگو یک دقیقه طول کشیده است. تفسیر علمی این مثال این است که تاثیرات محیط روی ذهن مشاهده گر این احساس را در او ایجاد کرده است که انگار زمان کوتاه و بلند می شود، در صورتی که زمان به خودی خود نه شتاب میگیرد و نه کند میگردد، نه کوتاه میشود و نه بلند قد. اما ساختار معادلات ریاضی نسبیت عام به نظر خلل ناپذیر میباشد و تاکنون لرزه ای بر پایه و اساس و ساختمان اش نیافتاده است. در مورد طول ( یکی از سه بعد مکان ) هم بدین روال و منوال. یک هواپیما که روی سر مشاهده گر با سرعتی بیش سرعت صوت پرواز میکند، دارای جثه کوچکتری است در مقایسه با همان هواپیما که در پارکینگ فرودگاه ایستاده باشد، در حین پرواز پیکر آن متراکم نگردیده و در فرودگاه هم باز نشده است. حقیقتی که بعضی از دانشمندان علم فیزیک هنوز به آن دست نیافته اند این است که زمان مثل یک رودخانه نیست که دارای یک طول وسیع و گسترده باشد، بلکه فقط لحظه حال است. و طول لحظه حال هم توسط پلانک فیزیکدان آلمانی در عصر انشتین محاسبه گردیده بود و هاوکینگ هم حتما با آن آشنا بوده است. طول زمان حال برابر است با ۱۰ بتوان منهای ۴۳ ثانیه ناقابل. اما این زمان با زمان متداول و معمولی یکی نیست بلکه زمان ابد است که توسط آن عمر موجودات و عمر طبیعت و کیهان رقم زده میشود. ذرات زمانمکان معمولی با ذرات بیزمانی بیمکانی نوسانگر های بنیادی را تشکیل میدهند که از تراکم شدید حدود هشت درصد از آنها ذرات نور و انرژی و ماده ایجاد گردیده است. و بقیه آن به انرژی و ماده تبدیل نگردیده که در کیهان شناسی با مفاهیمی به نام انرژی و ماده تاریک معروف گردیده اند. لذا جهان فیزیکی دارای دوازده بعد می باشد. یک فضای ثابت، ساکن و جاودانه سه بعدی که ابعاد طول و عرض محیط آنرا تشکیل داده اند و بعد عمق شعاع آن می باشد و یک بعد زمانی که همان لحظه حال یا زمان ابد می باشد. دو مختصات چهار بعدی زمانمکان و بیزمانی بیمکانی هشت بعد دیگر را تشکیل میدهند که دیگر قابل باز و بسته شدن نیستند و به ذرات انرژی و ماده تبدیل شده اند. لذا انبساط و انقباض کیهان بر اثر انحنا یا باز و بسته شدن زمانمکان انشتینی صورت نمیگیرد بلکه بر اثر سقوط جرم و انرژی از ارتفاع به عمق و آنهم طبق قانون فیزیکی سقوط آزاد با حرکتی شتاب دار. فضای سه بعدی جهان مشمول حال قبض و بسط نمی باشد به این معنا که به اندازه یک ذره زیر اتمی نه بزرگتر میشود و نه کوچکتر و به اندازه آن ذره از جای خود جابجا نمیشود بلکه یک مکان مطلقا ساکن است. نه چیزی از بیرون میتواند وارد این فضا شود و نه چیزی قادر خواهد بود که از محیط این فضا به بیرون درز یا نفوذ کند. آن هاییکه به این امید نشسته اند که پس از مرگ بدن، روح، روان، جان و یا نفس آنان از جسم و تن جدا خواهد شد و با عجله و شتاب این خاکدان پست فنا پذیر را ترک خواهند کرد و به سمت و سوی جهان باصطلاح باقی به پرواز در خواهند آمد، خدای ناخواسته شاید دچار اوهامات باطله شده باشند.
در لحظه ای که محتوای کل کیهان در یک نقطه فیزیکی بسیار ناچیز به اندازه حجم پلانک در مرکز جهان متراکم بوده است، مرکز جهان رفیع ترین قله جهان بوده است و محیط جهان عمیق ترین دامنه. زمانیکه مرکز جهان بطور کلی از انرژی و جرم تهی گردد، آنگاه همان نقطه که یک روزی در گذشته های دور دست رفیع ترین قله بود، به عمیق ترین چاله تبدیل میشود. و آن زمانی خواهد بود که دورترین کهکشانها به سقف جهان برخورد کرده باشند، سقفی که در گذشته های دور دست کف جهان بود. لذا انبساط و انقباض هردو بر اثر ریزش یا سقوط انرژی و جرم از ارتفاع به عمق صورت میگیرند و نه تنها انقباض. معضل تخریب و انهدام اطلاعات فقط مربوط به سیاه چاله ها نمیشود بلکه سوال فلسفه علمی این است که کلیه تاریخ کیهان و تاریخچه موجودات در طبیعت و کیهان پس از اینکه کل محتوای کیهان در آینده های دور دستی دوباره در یک نقطه ناچیز فیزیکی متراکم گردید و به آتش و دما و سنگینی و حرکت چرخشی به دور مرکز ناچیز خود نزول پیدا کرد، از بین خواهند رفت ؟ نیست و نابود خواهند گشت؟ هویت های فردی، خانوادگی و اجتماعی انسان ناپدید خواهد شد؟ در ارتباط با سیاه چاله ها هاوکینگ منکر نظریه اولیه خود گردید و اعلام کرد که یک سیاه چاله چیزی را که بلعیده است دوباره آنرا استفراغ خواهد کرد. انگار با معده اش ناسازگار بوده باشد و غذای مصرف شده را بالا بیاورد. در این رابطه برای خواننده و شنونده گوش و چشم بسته مثال میآورد: اگر ما یک کتاب را بسوزانیم و آنرا به دود و خاکستر تبدیل نماییم ، و آنهم مجموعه دود و خاکستر را در یک محیط بسته جمع آوری کنیم، محتوای نوشته شده در آن کتاب که یک روزی در قالب اطلاعات بود، پس از سوختن و دود و خاکستر شدن از بین نرفته بلکه دیگر قابل مطالعه و خواندن نخواهد بود. اگر یک دست غیبی کمک نماید و از آن دود و خاکستر باقی مانده همان نظم اولیه را ایجاد کند، آنگاه محتوای کتاب دوباره قابلیت خواندن را کسب خواهد کرد و اطلاعات دوباره به ظهور خواهند رسید. حال با کسب رخصت و اجازه از حظور خواننده گرامی، هاوکینگ را به همراه صندلی چرخ دار اش و به همراه کل محتوای کیهان در مرکز جهان ذوب میکنیم و به دست آتش محض می سپاریم و بعد ببینیم که آیا آن سیاه چاله آتشی ، هاوکینگ بلعیده شده را صحیح و سالم بدون چرخ روان اش دوباره پس خواهد داد ( یا به زبان عامیانه اورا به بیرون استفراغ خواهد کرد ) ؟ از آنجاییکه اصول و فروع علم به ما اجازه این آزمایش را در عمل نمیدهد، لذا فقط از طریق حدس و گمان و احتمال میتوانیم به این مساله به پردازیم. حدس و گمان و باور این حقیر این است که هاوکینگ مثل بقیه مردان این عالم از آن آتش جهنمی و مقابله جانانه با سلطان آن یعنی شیطان، پیروز و سر افراز باز خواهد گشت و همگی ما شاهد رزم آرایی سترگ او در میدان های ریاضیات عالی و نجوم و کیهان شناسی و ادبیات خواهیم بود و به احتمال قوی و قریب به یقین به حمد باری تعالا زندگی مجدد خودرا صحیح و سالم و بدون اسارت نشستن روی چرخ روان و به خیر و خوشی سپری خواهد نمود. البته با اندکی تفاوت نسبت به این زندگی.
استیون در زندگی بعدی خود که خداوند از پیش برای وی تعیین کرده است ، از جنبه دوم وجودی خود پا به عرصه وجود خواهد گذاشت و در قالب یک دختر تر گل مر گل با هوش و استعدای سر شار چشم به پهنه گیتی خواهد گشود و پنج نظریه بیزار با محتوا هایی بسیار غنی تر به جهانیان ارائه خواهد نمود. سیاه چاله ها از ذرات زمانمکان و بیزمانی بیمکانی تشکیل گردیده اند که قالب های مادی آنها پس از عبور از افق رویداد به سمت مرکز سیاه چاله شکسته میشود و آزاد میگردند. چیزی که از سطح سیاه چاله در اولین لحظات ورود ذرات مادی به درون محیط جوّ یا افق رویداد خارج میگردد ، همان انرژی پیوند تراکمی نوسان گر ها می باشد که به تابش هاوکینگ معروف گردیده است. اما خود هاوکینگ نتوانسته است بطور روشن آنرا تبیین نماید و به وجود داشتن زوج های صِوَری ذرات مادی قائل شده است که حقیقت و واقعیت وجودی ندارند. این انرژی پیوندی همان انرژی اولیه است که بر اثر تراکم شدید نوسان گرهای بنیادی و به قالب مادی در آمدن آنها در ذرات اتمی و نور ذخیره گردیده و محفوظ مانده است. سقوط ذرات مادی و نور به سمت مرکز سیاه چاله ها و ورود آنها به جوّ سیاه چاله همراه با شکسته شدن قالب آنها و رهایی انرژی پیوندی و ذخیره شده اولیه میباشد که بصورت اشعه گاما و حتا اشعه زیر آن یعنی پرتو های هیگز از سطح افق رویداد به بیرون تابیده میشود. امیدوارم سر خواننده گرامی را به درد نیاورده باشم.
صفت bizar یا بیزار در زبان های اروپایی به چیزی اطلاق میشود که شگفت انگیز و باور نکردنی باشد. لذا پنج تئوری ارائه شده توسط هاوکینگ را گاهی اوقات پنج نظریه بیزار مینامند.
در کنار معنی های متداول این نام به زبان انگلیسی، میتوان آنرا به یک عنوان تبدیل کرد. کینگ یعنی پادشاه یا سلطان. و haw را میتوان حروف اول سه کلمه در نظر گرفت به شکل زیر : heaven یعنی بهشت و and حرف پیوند " وَ " و world یعنی دنیا. روی هم رفته میتوان اورا شاه یا سلطان بهشت و دنیا نامید.
... [مشاهده متن کامل]
. the King of heaven and world