هاشور زدن
لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی
مترادف ها
ایجاد کردن، اندیشیدن، تخم گذاشتن، خط انداختن، هاشور زدن، روی تخم نشستن، تخم دادن، جوجه بیرون امدن
فارسی به عربی
پیشنهاد کاربران
هاشور
میشه گفت پردازش
میشه گفت پردازش
هاشور زدن: مخطط و راه راه کردن ، خط انداختن.
( ( صدای دو جفت کفش پیچید توی خانه خالی . نور ظهر از لای پرده های آفتابگیر ها موزاییک های خاکستری را هاشور می زد. ) )
( ( عادت می کنیم ، زویا پیرزاد ، چاپ 23 ، 1390 ، ص16 . ) )
( ( صدای دو جفت کفش پیچید توی خانه خالی . نور ظهر از لای پرده های آفتابگیر ها موزاییک های خاکستری را هاشور می زد. ) )
( ( عادت می کنیم ، زویا پیرزاد ، چاپ 23 ، 1390 ، ص16 . ) )