هادم

لغت نامه دهخدا

هادم. [ دِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از هَدْم. ( از اقرب الموارد ). شکننده و ویران کننده بنا. ( ناظم الاطباء ). شکسته کننده و خراب و ویران کننده بنا. ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ). خراب کننده. ( دهار ) : که هادم بنیان شرک و... بوده است. ( سندبادنامه چ اسلامبول ص 6 ).
من که خروبم خراب منزلم
هادم بنیاد این آب و گلم.
مولوی ( مثنوی ).

فرهنگ فارسی

ویران کننده بنا، کنایه ازمرگ
(اسم ) ویران کننده خراب کننده : (( ... هام بنیان شرک ... بوده است . ) )

فرهنگ معین

(دِ ) [ ع . ] (اِفا. ) نابود کننده ، ویران کننده .

فرهنگ عمید

ویران کننده.

پیشنهاد کاربران

پیش او هم مکرمت هم محمدت حاصل شدهست
هادم بخل او بود کو جود را عامر شود
منوچهری دامغانی
( دِ ) نابود کننده ، ویران کننده .
ویرانگر

بپرس