هادر

لغت نامه دهخدا

هادر. [ دِ ] ( ع ص ) نعت فاعلی از هَدْر. رجوع به هدر شود. ( از اقرب الموارد ). || شتر بابانگ. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). || مرد بی اعتبار. ( منتهی الارب ). || ساقط. افتاده. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || شیری که زبرین آن سطبر و چغرات باشد و زیرین آن تنک و زرداب شده باشد، و این پس از ترش شدن گردد. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). ج ، هدَرَة. ( اقرب الموارد ).

فرهنگ فارسی

شتر یا بانگ . یا مرد بی اعتبار .

پیشنهاد کاربران

در گویش و گفتمان اکثر نقاط استان کرمان به معنی مراقبت و مواظبت و نگهدار و نگهبان و پاییدن بکار می رود
هادر در گویش عربی به معنای کندی و آهسته است
هادردرگویش کرمانی بمعنای مواظبت، نگهبانی، پاییدن است ولی متاسفانه نسل بعدانقلاب با آن چندان آشنایی ندارد
در گویش زرند به معنی مراقب کسی بودن
در گویش اردستانی هم به معنی مواظب و مراقب به کار میرود
هادِر در گویش یزدی یعنی پاییدن ، مراقب کسی بودن
گویش بافق یزد به معنی نگه داری

Hader
گویش کرمانی
نگهبان، مواظب
هادر باش: مواظب باش
این واژه در آوانگاری اقلید به معنای مراقب کسی بودن می باشد

بپرس